روایت‌های سپیده قلیان از زندان (بخش پانزدهم)؛ چرخه تحقیر برای ملاقات

  • 📰 iranwire
  • ⏱ Reading Time:
  • 83 sec. here
  • 3 min. at publisher
  • 📊 Quality Score:
  • News: 36%
  • Publisher: 63%

ایران سرفصلها اخبار

ایران آخرین اخبار,ایران سرفصلها

آن‌ چه ملاقات را زیبا می‌کند، دیدار با تکه‌های قلبم است؛ تکه‌هایی که انگار با قیچی از من جدا شده‌‌اند. ما محکوم هستیم به جدایی... بخش پانزدهم از روایت_سپیده_قلیان_از_زندان 👇 sepideqoliyan سپیده_قلیان اطلاع_رسانی

انتظارِ خوانده ‌شدن نامم در آن هیاهو کلافه‌ام کرده است. سی‌وسومین نفر! انتظار داشتم اولین نفر باشم. هیاهو بیشتر می‌شود. عده‌ای گریه می‌کنند و می‌گویند اسم‌ ما نیست، عده‌ای ناراحتند که بی‌ملاقات هستند و عده‌ای که من هم جزوشان هستم، با چادرهای شبیه به هم، دمپایی‌های پلاستیکی‌، موهایی پوشیده و چهره‌هایی رنگ‌ پریده در انتظارند.

فضای زندان و بیرون از آن با هم در تناقض عجیبی‌ هستند. از دیدِ بیرون از زندان، زندانی جانی‌ است و کارکنان زندان، منجی. اما کافی‌ است یک قدم جلو بیایی، همه چیز عوض می‌شود؛ حتی قاتل هم این‌جا قاتل نیست. این‌جا متوجه می‌شوی کسانی که لحظه‌ای از کوره در رفته یا به صورت تصادفی مرتکب قتل ‌شده‌اند، زمین تا آسمان با حاکمانی که همیشه با آرامش و طمانینه مرتکب قتل می‌شوند، فرق دارند.

بی‌تاب و بی‌قرار شده‌ام. یک ساعت دیگر به بهانه این‌که همه باید آماده شوند، زیر تیغ آفتاب نگه‌مان می‌دارند. بعد سربازها در آهنی حد فاصل رسیدن به محوطه‌ سالن ملاقات را باز می‌کنند.راه که می‌افتیم، گرد و خاک زیر پاهای ۲۰۰ زن چادری با دمپایی‌های پلاستیکی و سرهای رو به پایین بلند می‌شود. سربازی بالای یکی از بندها است و داد می‌زند: «وای چه قدر گوسفند!»

جا می‌خورم! چرا چشم‌های بیرون را فراموش کرده بودم؟ چرا از چشم‌های یک زندانی به زیبایی نگاه کرده بودم؟ گوشی مدام بین چهار نفرشان رد و بدل می‌شود. یک دم گریه می‌کنند، یک دم می‌خندند و یک دم گزارش و خبر با هم رد و بدل می‌کنیم. پدرم آخرِ هر جمله می‌گوید: «گوشی‌ها شنودن؟»۲۰ دقیقه در چشم‌ به ‌هم ‌زدن تمام می‌شود و پیرایش داد می‌زند: «خانم‌ها! گوشی‌ها رو بذارید وگرنه هفته‌ دیگه ممنوع‌الملاقاتین.

ساعت سه است که به بند برمی‌گردم. خسته‌ام، ناگهان افسر نگهبانی صدایم می‌زند و وسایلی را که خانواده‌ام آورده‌اند، تحویلم می‌دهد. کتاب و لباس‌های پوشیده و رنگارنگ. پیرایش می‌خندد و می‌گوید: «سپیده ماما! تو جات این‌جا نیست، نگاه کن خانواده‌ات چه چیزای عجیبی برات آوردن.»نادری یک روز قبل از ملاقات صدایم می‌زند و سه تا از کتاب‌ها را تحویلم می‌دهد. ‌‌می‌گوید: «اینا رو که خوندی، بیا تحویل بده، سه‌ تا دیگه بهت بدم. کتاب‌ها رو دست هم‌بندی‌هات ببینم، دیگه کتاب بهت نمی‌دم.

 

از نظر شما متشکرم. نظر شما پس از بررسی منتشر خواهد شد.
این خبر را خلاصه کرده ایم تا بتوانید سریع آن را بخوانید. اگر به خبر علاقه مند هستید، می توانید متن کامل را اینجا بخوانید. ادامه مطلب:

 /  🏆 4. in İR

ایران آخرین اخبار, ایران سرفصلها

Similar News:همچنین می توانید اخبار مشابهی را که از منابع خبری دیگر جمع آوری کرده ایم، بخوانید.

روایت‌های سپیده قلیان از زندان (بخش چهاردهم)؛ دختر لبخند حکم سنگسار داشت
منبع: iranwire - 🏆 4. / 63 ادامه مطلب »

روایت‌های سپیده قلیان از زندان (بخش سیزدهم)؛ خدیجه عساکره و رویای بازیگری
منبع: iranwire - 🏆 4. / 63 ادامه مطلب »

روایت‌های سپیده قلیان از زندان (بخش سیزدهم)؛ خدیجه عساکره و رویای بازیگری
منبع: iranwire - 🏆 4. / 63 ادامه مطلب »

روایت‌های سپیده قلیان از زندان (بخش چهاردهم)؛ دختر لبخند حکم سنگسار داشت
منبع: iranwire - 🏆 4. / 63 ادامه مطلب »

گزارش ویدئویی| محرومیت جاده‌ای در ‌روستای کاهدونکی مارگون؛ ‌مسئولان به داد این مردم برسند- اخبار استانها - اخبار تسنیم - Tasnimگروه استان‌ها ـ اهالی روستای کاهدونکی از توابع بخش زیلایی شهرستان مارگون از مسئولان می‌خواهند برای احداث جاده فرعی روستا و تامین آب شرب پایدار تدبیری کنند.
منبع: Tasnimnews_Fa - 🏆 14. / 51 ادامه مطلب »

اصابت راکت به فرودگاه بین‌المللی بغدادمنابع خبری از اصابت راکت به بخش نظامی فرودگاه بین‌المللی بغداد خبر دادند.
منبع: ilnanews - 🏆 10. / 53 ادامه مطلب »