روایت‌های سپیده قلیان از زندان (بخش چهاردهم)؛ دختر لبخند حکم سنگسار داشت

  • 📰 iranwire
  • ⏱ Reading Time:
  • 69 sec. here
  • 3 min. at publisher
  • 📊 Quality Score:
  • News: 31%
  • Publisher: 63%

ایران سرفصلها اخبار

ایران آخرین اخبار,ایران سرفصلها

یک لیوان سفالی روی سفره است. به شکل واضحی از پنج لیوان دیگر مشابهش روی سفره چشم‌گیرتر است. پنج لیوان سبز و لاکی هستند. این لیوان‌ها را از فروشگاه می‌خریم... بخش چهاردهم از روایت_سپیده_قلیان_از_زندان 👇 sepideqoliyan سپیده_قلیان اطلاع_رسانی

یک لیوان سفالی روی سفره است. به شکل واضحی از پنج لیوان دیگر مشابهش روی سفره چشم‌گیرتر است. پنج لیوان سبز و لاکی هستند. این لیوان‌ها را از فروشگاه می‌خریم. اما لیوان سفالی از کجا آماده است؟ می‌گویم: «چه لیوان قشنگی.» زن جوانی می‌خندد، دندان نیشش کمی بالاتر رشد کرده است. خنده‌اش به چشمم خیلی آشناست، بعد چشمانش را کشیده می‌کند و می‌گوید: «من تو رو زیاد تو بی‌بی‌سی دیدم، فک کردم آزاد شدی.»_ معلومه دیگه طناب داربلند شد و رفت.

فردا صبح با سروصدا بیدار شدم. اصلا حال و حوصله نداشتم از تخت پایین بیایم. گفتم «هی دختری که لیوانت قشنگه، می‌شه ببینی درب مددکاری باز شده یا نه؟» خندید، به همان صورت همیشگی، گفت «نه باز نشده، منم منتظرم. اون لیوانم بابت حفظ قرآن از فرهنگی گرفتم وگرنه می‌دادمش بهت. می‌خوام ببینم شاید با این کارا حکمم بشکنه.»

حال نداشتم حکمش را بپرسم، دوباره رفتم زیر پتو. پرسیدن حکم و اتهام دیگر بیهوده به نظر می‌رسید. ما همه می‌خندیدیم، همه آرزو داشتیم یک وعده کباب به غذایمان اضافه می‌شد، همه حسرت داشتیم که چرا نمی‌توانیم برقصیم، همه زنانی بودیم که همیشه انکار شده بودیم. فرقی نمی‌کرد سپیده باشی یا زنِ لبخند. این‌که بفهمم چه کسی به چه اتهامی و برای چه مدتی اینجا آمده است دیگر برایم آزاردهنده بود. چون با فهمیدنش هر بار جمله‌ «چقدر ناتوانم» کوبیده می‌شد توی صورتم. برای همین این‌ اواخر اصلا نمی‌خواستم بفهمم چه کسی برای چه‌کاری آمده است.

مگر نه اینکه همه‌مان قربانی سیاست اشتباه عده‌ای ستمگر بودیم؟ بازهم مهم نیست. قصه‌های زیادی را از اینجا آموخته‌ام، برایم بازگو کرده‌اند. مثلا یک ساعت پیش زن لبخند با لیوان سفالی‌اش داشت دست‌هایش را به سمت آسمان تکان‌تکان می‌داد که صدایش کردند. وقتی برگشت گفت: «بهم گفتن سه روز تایم‌ام قطعه.» بعد نشست گوشه‌ بند، همین‌طور که می‌خندید گریه هم می‌کرد. «حالا چیکار کنم؟ چطور با دخترم حرف بزنم؟»درب مددکاری بالاخره ساعت ۱ باز شد، یک و نیم هم می‌بندند. باید بدویم تا به کارهایمان برسیم.

 

از نظر شما متشکرم. نظر شما پس از بررسی منتشر خواهد شد.
این خبر را خلاصه کرده ایم تا بتوانید سریع آن را بخوانید. اگر به خبر علاقه مند هستید، می توانید متن کامل را اینجا بخوانید. ادامه مطلب:

 /  🏆 4. in İR

ایران آخرین اخبار, ایران سرفصلها

Similar News:همچنین می توانید اخبار مشابهی را که از منابع خبری دیگر جمع آوری کرده ایم، بخوانید.

روایت‌های سپیده قلیان از زندان (بخش سیزدهم)؛ خدیجه عساکره و رویای بازیگری
منبع: iranwire - 🏆 4. / 63 ادامه مطلب »

روایت‌های سپیده قلیان از زندان (بخش دوازدهم)؛ سمیه شهبازی، زنی که جنگید
منبع: iranwire - 🏆 4. / 63 ادامه مطلب »

روایت‌های سپیده قلیان از زندان (بخش دوازدهم)؛ سمیه شهبازی، زنی که جنگید
منبع: iranwire - 🏆 4. / 63 ادامه مطلب »

روایت‌های سپیده قلیان از زندان (بخش سیزدهم)؛ خدیجه عساکره و رویای بازیگری
منبع: iranwire - 🏆 4. / 63 ادامه مطلب »

تایید حکم 15 سال زندان برای یک فعال سیاسی در مصردادگاه تجدید نظر مصر حکم 15 سال حبس برای احمد دومه یکی از فعالان سیاسی این کشور را تایید کرد. - خبرگزاری آناتولی
منبع: aa_persian - 🏆 11. / 53 ادامه مطلب »

شهر تهران از نظر شرایط ایمنی حال خوبی ندارد/کلینیک سینا فقط یک راه پله داشتمدیر عامل آتش نشانی ضمن بیان جزئیات حریق کیلینک سینا و اعلام اینکه در همان روز 25 سیلند اکسیژن شارژ شده بود، گفت: هر چه قدر یک ساختمان نا ایمن تر باشد، احتمال تاثیرگذاری عملیات مقابله کاهش می یابد، چراکه ایمنی یک چرخه کامل است و تنها با نرده بان بلند به عملیات اطفاء و غیره به دست نمی‌آید.
منبع: isna_farsi - 🏆 2. / 63 ادامه مطلب »