طالب بهمثابه قربانی | نرگس کارخانهای
اول که یکی از آنها را دیدم، تقریبا هنوز وارد افغانستان نشده بودم. باور نمیکردم تجربه یکی از عمیقترین لایههای افغانستان به این سرعت، چند قدم آن طرفتر از مأموران مرز ایران، خودش را به من رسانده باشد. مردی نهچندان بلند، با چشمانی سرمهکشیده به رنگ طوسی، همان رنگ معروفی که منتظر بودم در افغانستان ببینم. طالبی بود که هیچ فارسی نمیدانست و با دستاری مشکی به دور سر، پاسپورتها را بررسی میکرد و سمتوسوی جایی را نشان میداد که باید میرفتیم. از آنجا به بعد هم تنها نبودم، هرکجا میرفتم مردی از طالبان همراهم بود که اغلب تنها پشتون میدانستند و طوری رفتار میکردند که انگار من آنجا نیستم. یک بار هم که متوجه نگاه زیرچشمی یکی از آنها شدم، دستپاچه نگاهش را دزدید. روزهای بعد فهمیدم تنها او نیست که دیدن یک زن برایش سخت است. سفر از هرات شروع شد و در تمام روزها و شهرهای بعد، اثر و حضور طالبان دائمی بود، همه جا و هر لحظه. حالا باید هر یک از عکسهایی را که در اخبار و تلویزیون از افغانستان دیده بودم، زندگی میکردم. ادامه مطلب >>
همه دارن از اون فاضلاب اسلامی فرار میکنن اون کس خلم اشتباه اومده بوده. از همون اول هم معلوم بود ایشون اشتباهی اومدند ایران