مرکز پاریس را که منطقه شلوغی است برای قرارمان انتخاب کردیم. میدانستم که دلاش میخواهد مدل شود. برای همین در میان جمعیت سر میچرخاندم تا پسر جوانی را بیابم که احتمالا پوششی مثل آرزویش دارد. حدسام درست بود. میان آنهمه شلوغی پیدایش کردم. با هم به کافهای رفتیم تا روایت پناهجویی و آرزوهای آتیاش را برایم بگوید. پسری که ۱۸ سال بیشتر نداشت و از ۱۵ سالگی، زندگی پناهجوییاش آغاز شده بود.
«وصال» هجده سال دارد. او به همراه خانوادهاش ساکن «بغلان» افغانستان بود. منطقهای که همواره مورد هجوم طالبان هم قرار میگیرد. پدرش زندانی شده بود. میگفت که در منطقه آنها طالبان میتوانست با چهل نفر حمله کند و کشتار به راه بیاندازد. برای همین تصمیم گرفت به همراه برادرش، افغانستان را ترک کند، ایران را بپیماید، از کوههای ترکیه رد شود و بالاخره به فرانسه برسد.
این گروه از پناهجویان ناچار بودند از کوه هم بگذرند. زمانی که وصال به همراه گروه دیگر از مهاجران سعی میکرد خود را از خطر کوه برهاند، سرش را پایین انداخته بود و در درهای که جلویش بود، جنازههای زیادی دید. جنازههای پناهجویانی که مثل او میخواستند به دنبال امنیت و زندگی بهتر بروند اما مسیر یاریشان نکرده بود.
در این مسیر، وصال و همراهاناش چندین بار با پلیس روبهرو و البته دستگیر شدند: «اولین بار در مرز ایران بود که پلیس ما را گرفت و با اسلحه کتک زد. دوباره ما را به پاکستان برگرداند و ما دوباره مرز را رد کردیم. در مرز ترکیه هم بازداشت شدیم و پلیس ما را در جنگل رها کرد. راهبلد با ما بود و برای همین توانستیم مسیر را ادامه دهیم.»
زمانیکه قاچاقبر مسافرها را در ساحل ازمیر تقسیم میکرد و در دو قایق جداگانه مینشاند، وصال و برادرش از هم جدا شدند. قایق برادر وصال زودتر به مقصد رسیده بود و برای همین آنها نتوانستند همدیگر را پیدا کنند. تا بالاخره به آلمان رسیدند: «برادرم را در هامبورگ یافتم. اما مسوولان قبول نکردند که با او باشم. چون من زیرسن بودم و من را به کمپ پناهجویان زیر سن برده بودند. برادرم را به شهری فرستادند که چهار ساعت از هامبورگ دور بود. خاطرات خوبی از کمپهای پناهجویی ندارم.
یکی دیگر از برادرهای وصال در فرانسه زندگی میکرد. برای همین پدرش از او خواست که به فرانسه برود و تنها نباشد: «نمیخواستم در آلمان اثرانگشت بدهم. اما پلیس را خبر کردند و گفتند اگر اثرانگشت ندهی، یک ماه به زندان میروی و بعد به کشورت بازگردانده میشوی. ناچار شدم و اثرانگشت دادم.»
aidaghajar امیدوارم بعد این همه سختی و خشونت به آرزویش برسه . آناهیتا هم عاشق مدلینگه. خیلی خوبه که هنوز در دل پناهجویان جوان و آوارگان امید و انگیزه زنده است.
ایران آخرین اخبار, ایران سرفصلها
Similar News:همچنین می توانید اخبار مشابهی را که از منابع خبری دیگر جمع آوری کرده ایم، بخوانید.
منبع: AlArabiya_Fa - 🏆 12. / 51 ادامه مطلب »
منبع: Tasnimnews_Fa - 🏆 14. / 51 ادامه مطلب »
منبع: isna_farsi - 🏆 2. / 63 ادامه مطلب »
منبع: isna_farsi - 🏆 2. / 63 ادامه مطلب »