close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

فروپاشی از درون و دور ماندن از نظام جهانی

۲۰ آبان ۱۳۹۸
بلاگ معلمان
خواندن در ۹ دقیقه
فروپاشی از درون و دور ماندن از نظام جهانی

«ابوالفضل رحیمی شاد» یکی از معلمان فعال در ایران در یادداشت پیش رو به آسیب شناسی و تحلیل شرایط اجتماعی ایران و پیش روی دولت و ملت در جهت «فروپاشی» پرداخته و راه‌کارهای هر اقدامی در حوزه اجتماعی و سیاسی ایران توسط مردم و حکومت را تشریح کرده است. او در یادداشت خود «ممانعت از ساخت و فعالیت سازمان‌های مردم نهاد واقعی»، «نگاه امنیتی به فعالیت‌های مدنی از سوی حاکمیت»، «بازداشت فعالان مدنی» را از جمله دلایل عدم تمایل مردم برای عضویت در نهادهای برساخته دولت و همراهی با آنها را موجب «کاهش شدید سطح اعتماد عمومی» و «از دست رفتن سرمایه‌های اجتماعی پیشین (برخاسته از سنت)» و «ایجاد نشدن سرمایه های جدید – به واسطه نبود روابط و نهادهای مدرن و مدنی» را از جمله دلایل مهم حرکت به سمت فروپاشی اجتماعی قلمداد کرده است. این یادداشت را در ادامه بخوانید:    

یک جامعه در حال عبور از دوران سنت به علت آن‌که روابط و پیوندهای پیشین در آن دست‌خوش آسیب و تغییر قرار می‌گیرد برای ترمیم آسیب‌ها، حفظ پیوستگی، یک پارچگی، سلامت و پویایی به سه عامل اثر گذار نیاز دارد که بدون وجود آن‌ها، دچار بی نظمی، هرج و مرج، آشفتگی و یا حتی فروپاشی می‌شود.

۱- زبان و اندیشه جدید

۲- نظام مدیریتی و سیاستگذاری جدید

۳- نهادهای جدید مدنی و کاملا مستقل از حاکمیت

این سه در کنار هم کارکرد ترمیم روابط آسیب دیده و ایجاد پیوند و ارتباط بین اجزای جامعه پسا سنتی را دارد. از سوی دیگر چون محرک اصلی عبور جامعه ما از سنت به سمت مدرنیته و نظام نوین جهانی بیشتر بیرونی و ناشی از افزایش ارتباط با دنیای مدرن و فشار ساختاری جهانی شدن بوده است، در صورت هماهنگ نشدن و همراه نشدن کامل با فرایند تغییرات ساختاری نوین جهانی به‌طور طبیعی از نظام جهانی دور و از قطار توسعه جا خواهیم ماند. 

بر همین اساس وضعیت کنونی را می‌توان تحلیل و ارزیابی کرد. اما پیش از آن لازم است که به نقش و کارکرد سه عامل فوق در ساخت نظام جدید و هماهنگی آن با نظام جهانی اشاره شود.

زبان و اندیشه

سازنده تمامی عناصری است که هر جامعه در حال حرکت به آن نیازمند است. ما با کلمات و زبان می‌اندیشیم و به جهان پیرامون خود معنا می‌دهیم. از این رو بدون شکل گیری زبان جدید، شکل گیری هرگونه اندیشه و ساختار جدید درون جامعه و ارتباط جدید بین اجزای جامعه غیر ممکن است.

ما در وهله نخست با خودمان و پس از آن با جهان پیرامون‌مان یعنی طبیعت، دیگران، حکومت و دیگر جوامع در ارتباط هستیم. اساس و ماهیت این ارتباط را زبان و اندیشه تعیین می‌کند. در عبور از جهان سنت به جهان مدرن، تمامی این ارتباطات دست‌خوش تغییرات اساسی می‌شود و بایستی برای تمام آن‌ها زبان و اندیشه مناسب شکل بگیرد.

در دوران مدرن، دانشگاه‌ها به‌ویژه دانشکده‌های علوم انسانی و پژوهش‌کده‌ها، کارکرد تولید زبان و اندیشه و نظام آموزش، هنر و رسانه کارکرد ترویج آن‌را برعهده دارند. اگر این نهادها به هر دلیل نتوانند کارکرد مناسب خود را داشته باشند و جامعه نیز از بیرون تحت فشار ساختاری و از درون دچار بی‌تحرکی باشد آشفتگی هرج و مرج، فروپاشی و عقب ماندگی پیامد حتمی این وضعیت است.

نظام مدیریتی و سیاست گذاری

با تکیه بر زبان و اندیشه‌های نوین و استفاده از آن، هم باعث نظم و انسجام درون جامعه و هم حرکت جامعه در مسیر جدید و هماهنگی آن با نظام جهانی می‌شود. اگر این نظام نخواهد یا به هر دلیل نتواند از زبان و اندیشه‌های نوین در عرصه مدیریت و سیاست‌گذاری استفاده کند - در شرایطی که جامعه خواهان این تغییرات و حامل زبان و اندیشه جدید باشد(یا برعکس) - به شرایط فروپاشی سیاسی نزدیک می‌شود. اگر هم حکومت و هم جامعه در این زمینه ناتوان باشند، کلیت جامعه در شرایط فروپاشی اجتماعی و هم‌چنین دور ماندن از نظام جهانی قرار می‌گیرد.

زبان و اندیشه نوین و ارتباطات

ما اعم از ارتباط با خود، دیگران، حکومت و دیگر جوامع بایستی موجب شکل‌گیری نهادهای غیردولتی مانند انجمن‌های صنفی، علمی، ادبی، هنری، محیط زیستی، انجمن‌های خوددوستی و خودشناسی و خودسالم‌سازی مانند NA و OA، خیریه‌ها، احزاب و صدها نهاد غیرحکومتی دیگر شبیه این‌ها شوند که در آن‌جا شهروندان با گرد هم آمدن، اولا زمینه تولید سرمایه اجتماعی و اعتماد و همبستگی عمومی را فراهم می‌سازند. ثانیا با عقب راندن حکومت و کم اثر کردن قدرت زور و سرکوب نظام سیاسی، جامعه را در باز تولید نیازهای خود و حرکت از جامعه ایستا که با فشارهای مکانیکی به هم چسبیده است؛ به سمت جامعه‌ای پویا و در حال حرکت که عناصر، اجزا، چسب‌ها، لولاها و دیگر لوازم تولید و باز تولید خود را می‌سازد، یاری می‌دهد.

از این رو در صورت نبود چنین نهادهایی جامعه رفته رفته کوچک شده، همبستگی فعال و پویا و شناخت و اعتماد بین اعضا(شهروندان) از بین می‌رود و چون به‌جز نهادهای سنتی و سیاسی، دیگر هیچ فضایی برای برقراری ارتباط، مشارکت اجتماعی و انتقال اندیشه‌ها باقی نمی‌ماند و چون هر نهادی مانند هر ظرفی برای مظروف و محتوای خاصی ساخته شده است؛ پس در عمل هیچ فضایی برای تولید و انتقال اندیشه‌های جدید و شکل گیری و برقراری روابط جدید باقی نمی‌ماند. چنین جامعه‌ای قطع به یقین علاوه بر اینکه از درون دچار فرسودگی می‌شود، از حرکت در مسیر نظام جهانی نیز باز می‌ماند.

ارزیابی وضعیت کنونی ایران

 سال‌هاست (بلکه از همان ابتدای تاسیس)که دانشگاه‌های ما به‌عنوان مرکز تولید زبان و اندیشه فعالیت چندانی ندارند. دانشکده‌های فلسفه و ادبیات و علوم انسانی که بایستی پیشرو در این زمینه باشند؛ گزافه نیست اگر بگوییم کلاً فاقد تولید و نوآوری هستند.

در سایر علوم نیز بیشتر مقلد و مونتاژ کار و مصرف کننده زبان و اندیشه از پیش تولید شده هستیم. در دانشکده‌های هنر و هنرکده ها نیز چندان شاهد تولید نماد و عناصری که بتواند محرک زبان باشد نیستیم.

این وضعیت پس از انقلاب با وقوع انقلاب فرهنگی، اخراج جمع زیادی از اساتید و جذب اساتید بر اساس معیارهای ایدئولوژیک و سیاسی و جایگزینی ایدئولوژی مطلق‌گرای برخاسته از سنت و مدافع سرسخت سنت به مراتب بدتر از گذشته شد. تا جایی که می‌توان گفت امروز دانشگاه‌های ما فاقد هرگونه توان تولید زبان و اندیشه هستند و به‌طور کامل کارکرد اصلی و مبنایی خود را از دست داده‌اند و به دلیل سلطه نظام سیاسی - ایدئولوژیک بر نظام آموزشی و رسانه؛ آن‌ها نیز کارکردشان را در زمینه ترویج زبان و اندیشه نوین هم‌سو با نظام نوین جهانی از دست داده‌اند و بیش از پیش مروج زبان و اندیشه سنتی شده‌اند. اما از سوی دیگر به‌واسطه رسانه‌های برون‌مرزی و اثرگذاری آن‌ها در سال‌های اخیر و گسترش صنعت ارتباطات و هم‌چنین نرخ بالای مهاجرت ایرانیان و ارتباط آن‌ها با داخل؛ زبان و اندیشه نوین به‌طور غیر رسمی به جامعه وارد شد.

این در حالی‌ است که در چهل سال گذشته حاکمیت به همراه دستگاه تبلیغات دینی هر روز بر خلاف زبان و اندیشه نوین در نظام جهانی و در تقابل با خواست بخش بزرگ و اکثریت جامعه بیش از پیش زبان و اندیشه سنتی را به‌عنوان زبان و اندیشه رسمی مورد حمایت قرار داده و با ایجاد دو فضای متضاد باعث تخریب روابط ساختارساز در جامعه شده است.

از نبود رابطه سالم فرد با خودش و ایجاد چندگانگی شخصیتی (تربیت و یادگیری اندیشه و زبان متضاد در مدرسه، خانواده، دوستان، رسانه داخلی و خارجی گرفته تا ناتوانی در ارتباط با طبیعت - تخریب طبیعت به‌خصوص در این ۴۰ سال نیازی به توضیح ندارد - مشکل ارتباط با دیگران (بالاترین سرانه پرونده شکایت شهروندان از هم، در دستگاه قضایی) و بالاخره نبود احساس یگانگی بین شهروندان با حاکمیت و ابتنای این رابطه بر ترس و سرکوب، به جای هم‌سویی و هم‌دلی و افزایش دائمی شکاف‌های گوناگون در جامعه و بین جامعه و حاکمیت همگی بیانگر از هم پاشیدگی روابط ساختار ساز و فروپاشی اجتماعی است که در حال حاضر توان سرکوب مهم‌ترین مانع عینیت یافتگی این فروپاشی است.

از سوی دیگر ممانعت از ساخت و فعالیت سازمان‌های مردم نهاد واقعی، نگاه امنیتی به فعالیت‌های مدنی از سوی حاکمیت، بازداشت فعالان مدنی و عدم تمایل مردم برای عضویت در این نهادها و همراهی با آنها موجب کاهش شدید سطح اعتماد عمومی و از دست رفتن سرمایه‌های اجتماعی پیشین(برخاسته از سنت) و ایجاد نشدن سرمایه های جدید – به واسطه نبود روابط و نهادهای مدرن و مدنی است.

در کنار همه این‌ها عملکرد ضعیف و ناکارآمدی آشکار نظام مدیریتی و سیاست گذار و فساد ریشه‌ای و گسترده در همه دستگاه‌های مربوطه و عدم امکان تعامل سازنده با نظام جهانی به دلیل تکیه بر اندیشه و زبان غرق در سنت جمهوری اسلامی (ایدئولوژی ولایت فقیه و دین سالاری) موجب دور ماندن نظام سیاسی از نظام نوین جهانی و مهم‌تر از آن، عقب ماندگی جامعه در مسیر دور از سایر جوامع شده است. این شرایط  کشور را به جای پیشرفت و توسعه در مسیر فروپاشی اجتماعی قرار داده است.

 بر اساس آن‌چه تا این‌جا عنوان شد، می‌توان وقوع احتمالات مختلف را برای آینده ایران رتبه بندی کرد:

۱- فشارها و اعتراضات مدنی از سوی مردم به طرق مختلف، تا جایی که حاکمیت رفتار و رویه خود را تغییر دهد و هم‌سو با نظام جهانی، کشور را در مسیر توسعه همه جانبه و پایدار قرار دهد. یا به شکل مسالمت آمیز به خواست مردم به تغییر بنیادین در نظام سیاسی تن دهد. این حالت به یقین بهترین،کم‌آسیب‌ترین و پر ثمرترین روش جلوگیری از فروپاشی اجتماعی و دور ماندن از نظام جهانی و قطار توسعه است. اما با توجه به آنچه ذکر شد احتمال آن تقریبا نزدیک به صفر است.

۲- با اتحاد همه گروه‌های اپوزیسیون، در کوتاه مدت، انقلابی فراگیر صورت گیرد که پس از آن با سرعت در مسیر توسعه و دموکراسی قرار بگیریم. این احتمال نیز مانند احتمال پیشین نزدیک به صفر است.

۳- وقوع جنگ و دخالت نیروهای خارجی برای براندازی که شرایط پس از آن نیز مبهم و نگران کننده است. این احتمال اگرچه به عوامل خارج از اراده ما بستگی دارد اما در مقایسه با دو حالت پیشین به مراتب محتمل‌تر به نظر می‌رسد.

۴- عدم مداخله مستقیم و اولیه نیروهای خارجی، تداوم سرکوب در داخل و برقراری حدی از رابطه خارجی بویژه در حوزه اقتصادی و تداوم مسیر از هم پاشیدگی و فروپاشی اجتماعی تا زمان وقوع یک حادثه برانگیزاننده - چه داخلی یا خارجی - که باعث انفجار هیجان و ناراحتی‌های فروخفته و سرکوب شده مردم و به‌دنبال آن چندین سال کشمکش و هرج و مرج در کشور که چه در دوره سرنگونی و چه در دوره هرج و مرج با حمایت نسبی برخی دول خارجی همراه خواهد شد.

حالت چهارم به واسطه ضعف زبان و اندیشه و هم‌چنین ضعف در روابط و نبود نهادهای مردمی محتمل‌ترین حالت ممکن است. زیرا مبنای اصلی آن به‌جای نگرش بر انگیزش و به‌جای طرح و برنامه‌های توافقی و عقلانی در میان مخالفان؛ بر تخلیه هیجان و عقده‌های فروخفته در همه این سال‌ها - که به دلایل گوناگون برای اقشار و گروه های مختلف ایجاد شده- بنا شده است.

گرچه احتمال حالت اول را نزدیک به صفر عنوان کردم اما بنا به دلایل عقلانی، اخلاقی و انسان دوستانه تلاش در جهت تحقق حالت اول را برای همه فعالان و علاقه مندان به سرنوشت ایران توصیه می‌کنم. زیرا اولا سه حالت دیگر کاملا از حوزه اختیار ما خارج است و ثانیا در صورت تحقق هر کدام از آن‌ها، تلاش برای آگاهی‌بخشی بین مردم؛ ایجاد همدلی و اتحاد و آموزش روش‌های مدنی مطالبه محور می‌تواند از پیامدهای منفی سه حالت دیگر بکاهد.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان‌وایر

حمیدرضا رحمتی، عضو کانون صنفی معلمان اصفهان بازداشت شد

۲۰ آبان ۱۳۹۸
خواندن در ۱ دقیقه
حمیدرضا رحمتی، عضو کانون صنفی معلمان اصفهان بازداشت شد