عبدالرحیم جعفری؛ زدن رگ‌ 'امیرکبیر نشر ایران' با تیغ انقلاب

  • رضا نوری
  • روزنامه نگار
جعفری
توضیح تصویر، "در ۱۲ آبان ۱۲۹۸ در تهران، آخر بازارچه عباس‌آباد زاده شدم در حالی که پدرم پیش از تولد به سفر رفته و دیگر بازنگشته بود."

"خودم را از [انتشارات] امیرکبیر زیاد دور نمی‌بینم. امیرکبیر در قلب من است، امیرکبیری که خودم بنیاد نهادم و افتتاح کردم و برای بارور کردنش رنج‌ها [کشیدم] و خون دل‌ها خوردم."

عبدالرحیم (تقی) جعفری صد سال پیش به دنیا آمد و هفتاد سال پیش انتشارات امیرکبیر را بنیان گذاشت. او از یک سو نماد عشق و پشتکار در حوزه نشر است و از سوی دیگر، نماد مظلومیت کتاب و ناشران مستقل در ایران.

او که توانسته بود با دستان خالی، انتشارات خصوصی‌اش را به یکی از بزرگترین و معتبرترین دفاتر نشر زمان خود در ایران تبدیل کند، قربانی فضای ملتهب، خشن و انتقام‌جویانه سال‌های پس از انقلاب شد.

از تولد تا تاسیس امیرکبیر

"در ۱۲ آبان ۱۲۹۸ در تهران، آخر بازارچه عباس‌آباد زاده شدم در حالی که پدرم پیش از تولد به سفر رفته و دیگر بازنگشته بود."

عبدالرحیم جعفری در اتاقی کاهگلی به دنیا آمد، در پشت بام گلی دکان‌های دور تا دور کاروانسراها که به مردم مستمند اجاره می‌دادند. اسمش را به نام جد پدری‌اش "عبدالرحیم" گذاشتند که گویا زمانی در کرمان کارگاه‌های متعدد قالی‌باقی داشت.

اولین تصاویری که از کودکی‌اش به یاد می‌آورد، تصویر مادر و مادربزرگش است که پشت دوک نشسته بودند: "خستگی همه را می‌بینم، چرخ خسته است، مادر و مادربزرگ خسته‌ترند... این میراث و سرنوشت من است: گشتن و گرداندن، چرخیدن و پر شدن و تهی شدن."

پنج شش ساله بود که با مادرش تحت سرپرستی محمد تقی اسفندیاری (منتخب‌الملک)، معاون وقت وزارت خارجه قرار گرفت و خانواده جدید او را "تقی" نامیدند و به مدرسه گذاشتند.

زندگی جدید دیری نپایید و با ماموریت اسفندیاری به افغانستان، او بار دیگر با مادرش به بازارچه برگشت و در خانه‌ای پنجاه متری اتاقی اجاره کردند و "باز مادر پای چرخ نخ‌ریسی نشست."

این گونه بود که عبدالرحیم، طعم سختی زندگی را از همان روزگار خردسالی چشید و سخت‌کوشی را آموخت.

عبدالرحیم جعفری از نوجوانی برای کار به چاپخانه علمی رفت: "صبح زود به چاپخانه می‌رفتم. چاپخانه و کتاب‌فروشی علمی متعلق به محمد اسماعیل علمی، بزرگ خاندان علمی بود. مدتی بی اجرت و مزد کار کردم. پس از یک ماه کار مزدم را روزی ده شاهی تعیین کردند."

بیشتر بخوانید:

اوایل، کارش در چاپخانه "پادویی و جارو کردن" بود، بعضی اوقات هم کتاب‌های چاپ شده را روی سرش می‌گذاشتند تا به کتابفروشی‌ها ببرد.

پس از مدتی مشغول کار با ماشین چاپ شد: "چون قدم کوتاه بود و به ماشین نمی‌رسید چند آجر و سنگ زیر پاهایم می‌گذاشتند که دستم به سیلندر برسد."

در آن زمان، از بس سرپا بود، پاشنه پاهایش ترک خورده بودند: "مادرم روزهای جمعه که تعطیل بودیم برای مداوا پیه بز داغ می‌کرد و لای ترک‌ها می‌ریخت."

در سال ۱۳۱۹ به سربازی رفت. وقتی برگشت، مبتلا به تیفوس شد که در زمان اشغال ایران در جنگ جهانی دوم در تهران شایع شده بود: "یک ماه در خانه بستری بودم و جایم را در چاپخانه به دیگری دادند."

ناگزیر روزها به دالان مسجد شاه رفت و بساط کتاب پهن کرد. اما کسی چندان کتابی نمی‌خرید. اکبر علمی، یکی از برادران علمی که از برادران خود جدا شده بود، درسال ۱۳۲۴ امتیاز فروش کتاب‌های دوره ابتدایی را گرفت و از عبدالرحیم جعفری خواست که به کتابفروشی او برود و با او همکاری کند.

او در کتابفروشی اکبر علمی کارش را با حسابداری آغاز کرد. این همکاری سبب آشنایی و سپس ازدواج با دختر برادر اکبر علمی شد.

عبدالرحیم جعفری در سال ۱۳۲۸ تصمیم گرفت خودش مستقل کار نشر کند: "دلم می‌خواست با تکنیک نو و با اندیشه‌های نو سرو کار داشته باشم که در دم و دستگاه علمی امکان نداشت."

وقتی دنبال اسم برای انتشارات خود بود، به نام "امیرکبیر" برخورد، هر دو اسمشان "تقی" بود: "نمی‌خواهم زندگی‌ام را با امیرکبیر مقایسه کنم. خیلی کوچکتر از این حرف‌ها هستم اما زندگی‌ام تقریبا مثل او در جوانی و شبیه سختی‌های او شروع شد."

انتشارات امیرکبیر در یک اتاق چهار در چهار در خیابان ناصرخسرو تهران تأسیس شد و عبدالرحیم جعفری به واسطه تجربه سال‌های گذشته در حوزه نشر و فروش کتاب و ارتباطاتی که با نویسندگان و مترجمان برقرار کرده بود، چاپ کتاب را آغاز کرد.

جعفری از همان ابتدا، در نشر، بلندپرواز بود و مرزی برای این بلندپروازی نداشت. در انتخاب کتاب، متأخر یا متقدم، ایرانی یا خارجی بودن برایش اهمیتی نداشت، مهم کیفیت آن بود. در چاپ کتاب نیز، آرزوی چاپ نفیس را داشت و می‌خواست بهترین تبلیغ برای کتابش انجام شود: "می‌خواستم بزرگترین ناشر ایران باشم، مانند ورزشکاری که دوست دارد در رشته خود قهرمان باشد و بر بام بلند آن بایستد."

جعفری
توضیح تصویر، عبدالرحیم جعفری در سال ۱۳۲۹ به علت مشکلات اقتصادی، ورشکست شد: "جلال [آل‌احمد] گفت آتقی از این آتشی که داری می‌ترسم. می‌ترسم این آتش بال و پر خودت را بگیرد را بسوزاند. می‌ترسید خطر بکنم و ورشکست شوم و همینطور هم شد."

دوران اوج امیرکبیر و شرکت کتاب‌های درسی

وقتی عبدالرحیم جعفری کار نشر را آغاز کرد، بازار نشر در ایران چندان سودآور نبود. بخش عمده‌ای از جمعیت ایران بی‌سواد بود و قشر کتابخوان نیز پول چندانی برای خرید کتاب نداشت.

به همین دلیل، فعالیت برای نشر نوپایی چون انتشارات امیرکبیر چندان ساده و آسان نبود. یک ماه از تأسیس امیرکبیر نگذشته بود که دو کتاب روانه بازار نشر کرد: فن ورزش ترجمه منیر مهران و انرژی اتمی ترجمه حسن صفاری.

اما در سال دوم فعالیت، کتاب‌های انتشارات امیرکبیر خوب فروش نمی‌رفت و مثلا کتاب "تاریخ علوم" به قیمت سی تومان، برای جامعه کتاب‌خوان گران بود. بحران اقتصادی آن سال‌های ایران و کشاکش ملی شدن صنعت نفت توانایی مردم را برای خرید کتاب از همیشه کمتر کرده بود.

عبدالرحیم جعفری در سال ۱۳۲۹ به علت مشکلات اقتصادی، ورشکست شد: "جلال [آل‌احمد] گفت آتقی از این آتشی که داری می‌ترسم. می‌ترسم این آتش بال و پر خودت را بگیرد را بسوزاند. می‌ترسید خطر بکنم و ورشکست شوم و همینطور هم شد."

او بار دیگر به فروش کتاب روی آورد و سرقفلی دکانی در خیابان ناصرخسرو را با وامی که از یک کاغذفروش گرفت، خرید و به فروش کتاب‌های چاپ خودش و کتاب‌های درسی پرداخت.

دو سال بعد، چاپخانه پیروز را با مشارکت یکی از کارکنان سابق چاپخانه علمی تأسیس کرد و بار دیگر به چاپ کتاب‌های امیرکبیر پرداخت. به گفته خودش تا سال ۱۳۳۶ "قریب پانصد عنوان در رشته‌های مختلف" چاپ و منتشر کرد. کم‌کم نام امیرکبیر در بازار نشر ایران مشهور شد و کتاب‌هایش اعتبار یافت.

جعفری در سال ۱۳۳۷ دومین فروشگاه خود را در خیابان شاه‌آباد (جمهوری فعلی) تأسیس کرد. در همین سال، نمایشگاه کتابی در باشگاه دانشگاه تهران برپا کرد و صدها عنوان کتابی را که تا آن موقع چاپ کرده بود به نمایش گذاشت.

در سال ۱۳۴۲ در کنار مدیریت امیرکبیر، مدیریت شرکت کتاب‌های درسی را نیز بر عهده گرفت. در آن زمان پرویز ناتل خانلری وزیر فرهنگ بود: "طی دوازده سال خدمت در این شرکت، بهای کتاب‌ها ثابت ماند. این موفقیت یکی از افتخارات من است."

عبدالرحیم جعفری، بعدها گفت که "دشمنی و تنگ‌نظری" عده‌ای در این دوره، موجب گرفتاری‌های فراوان برای او از جمله در جریان مصادره اموالش پس از انقلاب شد.

انتشارات امیرکبیر پیش از انقلاب با وجود سانسور توانست آثار ارزشمندی را روانه بازار کتاب ایران کند؛ دایره‌المعارف مصاحب، فرهنگ معین، فرهنگ انگلیسی فارسی آریان‌پور، نخستین شاهنامه نفیس، آثاری از سیمین بهبهانی، احمد محمود، صادق هدایت، مرتضی کیوان، نجف دریابندری، بهمن فرزانه و غیره که کارنامه‌ای درخشان است از نظر کیفیت.

از نظر کمی، کل کتاب‌های گروه انتشارات امیرکبیر تا پیش از مصادره، به ۲۸۰۰ عنوان رسید و این انتشارات در دهه ۱۳۵۰ به یکی از بزرگترین ناشران خاورمیانه تبدیل شد. امیرکبیر و شرکت‌های تابعه آن، سیزده فروشگاه کتاب در تهران، یک فروشگاه در مشهد، یک چاپخانه و صحافی و ۲۷۰ نفر کارمند و کارگر داشتند.

جعفری

منبع تصویر، Ilna

توضیح تصویر، "ذهن جوان‌های مردم را با کتاب‌هایی که منتشر کردی منحرف کرده‌ای... همان‌ها که انقلاب کرده‌اند، یا همان‌ها که امروز در جبهه‌های جنگ برای دفاع از کشور جان می‌بازند." این جملاتی است که محمدی گیلانی، از مقامات قضایی پس از انقلاب به عبدالرحیم جعفری گفت

انقلاب، زندان و حسرتی ابدی

"ذهن جوان‌های مردم را با کتاب‌هایی که منتشر کردی منحرف کرده‌ای... همان‌ها که انقلاب کرده‌اند، یا همان‌ها که امروز در جبهه‌های جنگ برای دفاع از کشور جان می‌بازند." این جملاتی است که محمدی گیلانی، رئیس سابق دادگاه انقلاب، به عبدالرحیم جعفری گفته بود.

با وقوع انقلاب ایران، زندگی و کسب و کار بسیاری به هم خورد، از جمله عبدالرحیم جعفری: "انقلاب همه چیز را دگرگون کرده بود."

در سال ۱۳۵۸، جعفری به "حیف و میل اموال بیت‌المال" و "سوءاستفاده از اموال دولتی" متهم شد و پس از مسدود شدن حساب‌های بانکی انتشارات امیرکبیر، یکی از روزهایی که برای پیگیری پرونده‌اش به زندان اوین رفته بود، بازداشت شد: "دو سه‌ سال‌ مرا همینطور بلاتکلیف‌ نگه‌ داشتند. ماهی‌ سی‌ هزار تومان‌ هم‌ به‌ من‌ از مال‌ خودم‌ خرجی‌ می‌دادند. یک‌ آقایی‌ را هم‌ از طرف‌ جامعه‌ مدرسین‌ آوردند سرپرست‌ امیرکبیر کردند."

او بالاخره تحت فشار صلح‌نامه‌ای را برای مصادره یک سوم اموالش امضا کرد اما عملا همه اموالش مصادره شد.

پس از آن عبدالرحیم جعفری خاطراتش را در دو جلد با عنوان "در جست و جوی صبح" در ایران منتشر کرد اما جلد سوم آن اجازه انتشار نیافت.

عبدالرحیم جعفری در سال ۱۳۹۴ با حسرتی فراوان درگذشت. خانواده او همچنان امیدوارند روزی با پیگیری قضائی پرونده انتشارات امیرکبیر، تا حدودی ظلم و بی‌عدالتی که به مؤسس این انتشارات شده جبران شود؛ انتشاراتی که جایگاهش در تاریخ نشر و کتاب ایران ماندگار است.