دو قلو بودند. همسن و سال فرزند من، شاید یکی دو ماهی بزرگتر. یکی از پسرها رفته بود جلوی آیینه های کوچک محدب و مقعر وسط اتاق بازی، برای خودش ادا در میآرود و شاد و زیبا می خندید. اورسلیم اما، برادر دیگر، بی قرار و خشن و پرخاشگر بود.
می دوید، تنه میزد، جیغ میکشید و بچهها را می تاراند.
در کسری از ثانیه من آریا را دیدم که دارد خندان به سوی اورسلیم میرود. او اما خیز برداشت. اول انگشتش را به چشم پسرک فرو کرد، بعد موهایش را کشید و هلش داد و اینها همه در چند لحظه اتفاق افتاد. تا بپرم و آریا را که از گریه کبود شده بود در آغوش بکشم هزار سال گذشت انگار. قلبم تند می زد. مادر اورسلیم با خشم به سمت کودک آمد. با دستم اشاره کردم آرام باشد و مشکلی نیست. پسرک مهربانم در میان گریه و هق هق بی وقفه توی گوشم تکرار می کرد: «نی نی اوف شده، نازی کنم».
*** یادم هست وقتی بچه بودیم و سر و دست و پایمان به جایی میخورد پدر و مادرها برای آرام کردنمان دو راه حل داشتند. اولی بوسه معجزهآسایی بود که به محل دردناک میزدند و این جمله طلایی که: «بذار بوسش کنم زود خوب بشه» و دیگری دعوا کردن دیوار و در و مبلی که به ما ضربه زده بود: « ای دیوار بد چرا پسرم/ دخترمو اوخ کردی؟ بزنش مامان » headtopics.com
مریم دهکردی
دو قلو بودند. همسن و سال فرزند من، شاید یکی دو ماهی بزرگتر. یکی از پسرها رفته بود جلوی آیینه های کوچک محدب و مقعر وسط اتاق بازی، برای خودش ادا در میآرود و شاد و زیبا می خندید. اورسلیم اما، برادر دیگر، بی قرار و خشن و پرخاشگر بود. می دوید، تنه میزد، جیغ میکشید و بچهها را می تاراند.
در کسری از ثانیه من آریا را دیدم که دارد خندان به سوی اورسلیم میرود. او اما خیز برداشت. اول انگشتش را به چشم پسرک فرو کرد، بعد موهایش را کشید و هلش داد و اینها همه در چند لحظه اتفاق افتاد. تا بپرم و آریا را که از گریه کبود شده بود در آغوش بکشم هزار سال گذشت انگار. قلبم تند می زد. مادر اورسلیم با خشم به سمت کودک آمد. با دستم اشاره کردم آرام باشد و مشکلی نیست. پسرک مهربانم در میان گریه و هق هق بی وقفه توی گوشم تکرار می کرد: «نی نی اوف شده، نازی کنم».
***
یادم هست وقتی بچه بودیم و سر و دست و پایمان به جایی میخورد پدر و مادرها برای آرام کردنمان دو راه حل داشتند. اولی بوسه معجزهآسایی بود که به محل دردناک میزدند و این جمله طلایی که: «بذار بوسش کنم زود خوب بشه» و دیگری دعوا کردن دیوار و در و مبلی که به ما ضربه زده بود: « ای دیوار بد چرا پسرم/ دخترمو اوخ کردی؟ بزنش مامان »
ما اما در مورد آریا برعکس عمل کردیم.
هر بار پسرک زمین خورد یا در دوران نوپایی به در و دیوار کوبید بوسه معجزه آسا را زدیم اما به جای دعوا کردن اجسام بینوا و از همه جا بیخبر ، گفتیم: « آخی ببین در/دیوار/مبل/زمین اوف شد. بیا نازی کنیم اونم دردش گرفته»
حالا پسرک در مواجهه با اولین تهاجمی که از سوی کودکی همسال خودش متوجهش شده بود نگران بود مبادا حالا که او چشمش میسوزد، جای موهای کشیده شدهاش درد می کند و به زمین افتاده، نی نی که اینکارها را کرده دردش گرفته باشد.
***
شاید برای خیلی از ما دغدغه باشد که به وقت کتک خوردن فرزندمان از سوی همسالانش باید چه واکنشی نشان بدهیم؟ چه کنیم که اعتماد به نفس او خدشه دار نشود.چه کنیم که او یک کودک «کتک خور» باقی نماند و و مهمتر اینکه به کودک مهاجم تبدیل نشود؟
سوال مهم دیگری که در این زمانها والدین را به خود مشغول میکند این است: با کودک مهاجم چه برخوردی داشته باشیم؟
بسیاری از مشاوران و روانشناسان کودک بر این باورند که ارتباط مستقیمی میان کتک زدن بچهها، تنبیه بدنی و مهاجم شدن آنها وجود دارد. بنابراین شاید بهترین روش از همان نخستین واکنشها در مورد کودکان مهاجم برخوردهای منطقی و دور از خشم، حرف زدن بدون عتاب و خطاب و برخوردهای تکنیکی مثل محروم کردن موقت او از یکی از علاقهمندیهایش بهترین راهحل باشد.
برخوردهای توضیحی و استدلالی مهارتهای کودک را در برقراری ارتباط با دوستان و همسالانش تقویت میکنند. آنها به همین روش یاد میگیرند چطور بدون درگیری و مشاجره و با شیوههای مسالمت آمیز خواستههایشان از دوستان و همبازی هایشان را مطرح کنند.
والدین و کسانی که در نبود آنها از کودک مراقبت میکنند- مثل پرستار، مربی های مهد کودک یا پدربزرگها و مادربزرگها- باید رفتارهای درست کودک را تشویق کنند و در زمانی که خشونتی علیه دیگری اعمال میکند با دلیل و استدلال زشتی رفتارش را به او گوشزد کنند.
من در مواجهه با این اتفاق تلاش کردم کودک مهاجم را نادیده بگیرم و بیشتر توجهم را به فرزندم معطوف کنم. اینطوری کودک مهاجم برای رفتارش از سوی من پاداشی نمیگرفت. دلم میخواست مادر آن کودک به جای فریاد زدن یا انگشت به تهدید تکان دادن برای بچهای که به زحمت دوساله به نظر میرسید او را از زمین بازی خارج میکرد و میگفت چون دوستت را اذیت کردی اجازه نداری بیشتر بازی کنی و یا برایش توضیح میداد اینکارش خطرناک است و ممکن است به دوستش آسیب جدی وارد کند.
او اینکار را نکرد اما من به فرزندم خواهم آموخت اگر کسی به او حمله کرد و او نتوانست به شیوه مسالمت آمیز مهاجم را متوجه اشتباهش کند به جای اعمال هرگونه خشونت و مقابله به مثل فورا فرد بزرگتری را در جریان بگذارد. کودکان تا ۸ سالگی به حمایت والدین نیازمندند و او باید بداند هر لحظه به ما نیازمند باشد میتواند روی کمکمان حساب کند. به او یاد خواهم داد به جای مقابله به مثلُ محکم و جدی به مهاجم بگوید تو کار اشتباهی کردی و من دیگر با تو بازی نمی کنم. حتی اگر لازم باشد باید بتواند بگوید تو بعد از این دوست من نیستی. من همه تلاشم را میکنم از او انسانی بسازم که انسان را رعایت میکند. فردی که اعتماد به نفس کافی برای دفاع از خود داشته باشد.
اگر کودک اعتماد به نفس لازم را داشته باشد خودش میتواند تصمیم بگیرد در هر موقعیتی چه رفتاری مناسبتر است: محل را ترک کند، برخورد قاطع انجام بدهد یا بی توجهی کند.
اتاق بازی هنوز از هیاهوی بچهها پر است. مادر دوقلوها می خواهد آنها را از اتاق ببرد. فرزند اولی به آسانی سوار کالسکه میشود، اجازه می دهد تسمه ایمنی را ببندند و شیشه شیرش را طلب می کند. اورسلیم، کودک مهاجم اما به پهنای صورت اشک می ریزد، دست و پا می زند، سه بار خودش را کش می دهد تا در کالسکه جوری جا نگیرد که تسمه اش بسته شود وبا مشت به مادرش میکوبد. دلم پیش او مانده است.