تهران مخوف'؛ چرا پایتخت ایران این شکلی است؟

  • علی رنجی پور
  • روزنامه نگار
ناظران

علی رنجی پور، روزنامه نگار با نگاهی به الگوهای توسعه شهری تهران در دوران پهلوی و جمهوری اسلامی، نتیجه آن را شهری بی‌روح، نامنظم و فاقد ابتدایی ترین زیرساخت های شهری دانسته است که نشانی از هرج و مرج حاکم بر اذهان مردم و حکومت های ایران در چند دهه اخیر است.

تهران

منبع تصویر، Getty Images

این عکس از واقعی‌ترین تصاویری است که از تهران معاصر ثبت شده است. شلوغ، بی‌در و پیکر، به هم‌ریخته، به شدت متراکم و افسرده، شهری دلگیر که چیزی جز ملال و ناامیدی در آن نمی‌توان پیدا کرد. شهری یک‌رنگ، بی‌هویت و مغشوش که واقعیتی ناخوشایند را توی صورت ما می‌کوبد: اینکه ما شکست‌ خورده‌ایم. تمام ایده‌ها و آرمان‌های مشترک‌، خوب و بد، در چهل سال، هفتاد سال، بلکه صد سال گذشته نقش بر آب شده‌اند.

در تهران هنوز بقایای نهضت ساختمان‌سازی به سبک نئوکلاسیک باقی مانده است. تهران اما هرگز کوچک‌ترین شباهتی به شهرهای مدرن اروپایی پیدا نکرد. پهلوی اول می‌خواست تهران از روی دست استانبول مدرن شود. استانبولی که خود متاثر از مدرنیزاسیون فرنگی در حال تغییر چهره بود.

جنگ جهانی دوم به رضاشاه فرصت نداد ایده‌های مدرن‌سازی ایران را پیگیری کنند، اما شاید اگر جنگ نبود، نهضت مدرن‌یزاسیون پهلوی اول باز هم به جایی نمی‌رسید، به این دلیل که اتفاق نظری در اینکه الگوی توسعه و مدرنیزاسیون در ایران چه باشد، وجود نداشت.

با پایان رضاشاه روند مدرنیزاسیون نئوکلاسیک رضاشاهی متوقف شد، یک دهه بعد رویای ساختن «تهران آمریکایی» ایده اصلی توسعه تهران و ایران شد؛ تهران شهری بود که می‌خواستند زرق و برق آن چشم کل خاورمیانه را در بیاورد، اما همه پرزرق و برق شدند و تهران نشد.

پهلوی دوم، بعد از ۲۸ مرداد قدرت مطلق را قبضه کرد، تا آن طور که دلش می‌خواست ایران و تهران را مدرن کمند. اما همان زمان که اولین طرح توسعه پایتخت را از روی دست شهرهای پهن و درندشت آمریکایی می‌کشیدند، در دل گروه بزرگی از جامعه ایده‌هایی تازه‌ قلیان می‌کرد؛ معجون عجیب و غریبی از آرمان‌های چپ، تمایلات پست‌مدرن و میلی مبهم به بازگشت به "هویت ایرانی اسلامی."

تهران

منبع تصویر، Getty Images

تهران حتی قبل از انقلاب هم شباهتی به هیچ یک از شهرهای آمریکایی پیدا نکرد، در عوض بعد از انقلاب گرفتار بزرگ‌ترین هرج و مرج فکری و سیاسی تاریخ معاصر شد. هر گوشه‌ای از شهر گروهی دنبال ایده جامعه آرمانی‌شان می‌گشتند؛ چپ‌ها و عدالت‌خواهان مسلمان دنبال آن بودند که شهر را به طور مساوری میان فقرا و بقیه تقسیم کنند. گمان می‌کردند تهران شهری صاف و یکنواخت است که می‌توان همه چیز در آن عادلانه میان همه تقسیم کرد. بی‌خبر از آنکه هیچ شهر صاف و یکنواختی در دنیای واقعی وجود ندارد، چه برسد به تهران که زیادی سربالایی پایینی است. جای خوبش بالای شهر و بدش پایین است. حتی متعصب‌ترین چپ‌ها هم اگر دست‌شان می‌رسید حاضر نمی‌شدند، آب و هوای خوش و تنها منظره خوشایند تهران، کوه بلند توچال را رها کنند.

گوشه‌ای دیگر گروهی، عمدتا روشنفکر و هنرمند تلاش می‌کردند ایده‌های پست‌مدرنیسم را روی زمینی پیاده کنند که هنوز با مدرنیسم بیگانه بود. این گروه شاید قبل از انقلاب به موفقیت‌هایی دست یافتند، و آثاری مانند برج آزادی را برای تهران به یادگار گذاشتند، اما بعد از انقلاب، خیلی زود فهمیدند ایده‌های پست‌مدرن تنها در بستر مدرنیته امکان پیگیری دارد، وگرنه در شیر تو شیر انقلاب و جنگ، آخرین چیزی که شنیده می‌شود، غلغله‌ روشنفکری است.

روشنفکران خیلی زود سرخورده شدند، چرا که به چشم دیدند تهران بعد از انقلاب ۱۳۵۷ بیش از از همیشه تاریخ از هویت تاریخی‌‌‌اش دور شد. به همین عکس دوباره نگاه کنیم، حتی گنبد و مناره یک مسجد هم در آن دیده نمی‌شود. جالب است بعد از ۴۰ سال حکومت مسلمانان متعصب بر ایران، تهران تنها پایتخت یک کشور مسلمان در تمام دنیا باشد که یک تصویر هوایی از آن هیچ نشانه‌ای از مسجد دیده نمی‌شود. این عکس را با یک تصویر هوایی از استانبول و قاهره مقایسه کنید!

تهران

منبع تصویر، Getty Images

یک دهه بعد از انقلاب بعد گروهی راه افتادند و گفتند می‌خواهند ژاپن اسلامی بسازند، همان‌طور که ژاپن در زمان کوتاهی پس از ویرانی جنگ جهانی تبدیل به کشوری توسعه‌یافته شد، عده‌ای دنبال آن بودند که ایران بعد از جنگ را به سرعت تبدیل به کشوری توسعه‌یافته با مظاهری مدرن کنند؛ شهری آبرومند که وقتی مهمان خارجی وارد آن شد آدم خجالت نکشد. نتیجه سبز شدن برج‌های بی‌قواره و اجرای طرح‌های شتاب‌زده مثل نوسازی نواب شد که نتیجه آن توی همین تصویر، مثل سیلی سخت به صورت آدم می‌خورد.

زود مشخص شد که با سلام و صلوات نمی‌توان ژاپن اسلامی درست کرد. ژاپن که سهل است، پیاده کردن الگوی مالزی هم در ایران ممکن نبود.

از میانه دهه ۸۰ نوکیسگان و تازه‌به‌دوران رسیده‌های قدرت، پر و بال و زیادی پیدا کردند. مدینه فاضله این

گروه دوبی و مدل مدرنیزاسیون گلخانه‌ای به سبک کشورهای حاشیه خلیج فارس بود؛ غافل از آنکه آن شکل از توسعه تنها در شرایطی ممکن است که پول زیاد باشد، جمعیت کم و البته ثبات به مدت طولانی برقرار باشد.

پول زیادی صرف دوبی‌سازی تهران شد. تونل‌های بزرگ، اتوبان‌های چند طبقه و پل‌هایی ساخته شدند که مهم‌ترین ویژگی‌شان این بود که عرض‌شان از بقیه پل‌های تک ستونی دنیا بیشتر است. دریاچه مصنوعی، پارک‌ و مراکز تفریحی مدرن و…

این نقل ساخت‌وسازهای عمومی است، وگرنه اوضاع ساخت‌وساز خصوصی بهتر از این نبود. باورش سخت است، اما تا چند سال پیش گروهی از سرمایه‌گذران و شهرداری مشغول مذاکره برای ساخت هتل‌های ۴۰ طبقه و ۵۰ طبقه در باغ‌های باقی‌مانده در شمال تهران بودند، بی‌آنکه کسی بپرسد هتل ۵۰ طبقه به چه کار شهری پر مساله مانند تهران می‌‌آید.

البته این هم جواب نداد و تهران هرگز شبیه دوبی نشد، در عوض هیجان ساخت‌وساز باعث شد که جمعیت بزرگی از مردم عادی تبدیل به بسازوبفروش‌های حرفه‌ای شوند و در زمان کوتاهی خانه‌های دو و سه طبقه‌شان را تبدیل به آپارتمان‌های تنگ و ترش ۵ و ۶ و ۱۰ طبقه کنند.

شهرداری برای پیگیری ایده‌های بلندپروازانه خود نیاز به پول داشت و برای همین به هیچ بساز و بفروشی نه نمی‌گفت. پول بده، تراکم که سهل است روی سبیل شاه نقاره بزن؛ باغ‌ها را ویران کن، کوه را از جا بکن و روی آن آپارتمان‌های چند ده طبقه بساز.

تهران

منبع تصویر، Getty Images

در این ۱۰۰ سال نقطه مشترک همه برای توسعه ایران ساختن چیزی دیگر به جای تهران بوده و است. به این باید توهم، بلندپروازی را هم اضافه کرد که یکی از آفات اصلی مدرنیته و مدرنیسم ایرانی است. البته در سیر سریع جامعه کوتاه‌مدت ایرانی حتی انضمامی‌ترین و عینی‌ترین طرح‌ها، به الگوهای انتزاعی و موهومات بدل می‌شوند.

سیاست‌مداران ایرانی در ۱۰۰ سال گذشته همه داعیه توسعه داشته‌اند، آن هم از نوع توسعه آمرانه. البته وجود یک دولت مقتدر شرط لازم توسعه است، به شرط آنکه نظم و اقتدار تداوم داشته باشد. در ایران اما تداوم اقتدار به استبداد منجر می‌شود و استبداد تا آنجا ادامه پیدا می‌کند که یا جنگ شود یا خون مردم به جوش بیاید و هرج و مرج دوباره حاکم شود. این ترتیب،گردش جامعه کوتاه‌مدت همایون کاتوزیان است که در طول تاریخ ایران صادق بوده و در دوران جدید سرعت بیشتری پیدا کرده است.

بیشتر بخوانید:

ایده توسعه همیشه در زمان شکل‌گیری دولت مقتدر مطرح می‌شود، اما اجرای آن به دوران استبداد می‌کشد. در چنین چرخه‌ای حتی بهترین نقشه‌ها از روی زمین به هوا بلند می‌شوند و به طرح‌های بلندپروازانه و وهم‌آلوده تبدیل می‌شوند. هیچ کدام از ایده‌پردازان توسعه فرصت آن را پیدا نکردند تا نقشه‌شان را کامل پیاده کنند.

حاصل این دور باطل شهری تنگ و ترش، کج و کوله، آشفته و بی‌در و پیکر. یک سمفونی بزرگ و بد صدا که تقریبا هیچ کدام از سازهایش کوک نیست. هر قطعه‌ای، طول و عرض و ارتفاع و شکل خود را دارد؛ مستقل و زشت. و کل پازل جز تصویری مغشوش و بی‌معنی چیزی نیست؛ بی‌هویت، دلگیر و البته ناامیدکننده!

واقعا بچه‌های تهران قرار است در کدام یکی از بلوک‌ها به دنیا بیاورند؟ در کدام پارک ها و زمین‌های بازی بزرگ شوند؟ در کدام کوچه و خیابان و فضای باز امن بازی کنند؟ کجا به مدرسه بروند؟ از مدرسه که برمی‌گردند توی خانه چه کار کنند؟ پرده را که بکشند کدام منظره را تماشا کنند و کجا دلبسته جایی شوند که در آن زندگی می‌کنند و خیال اصلاح و توسعه آن را در سر بپرورانند؟