تهران– ایرناپلاس– تحولات و اعتراضات دوساله اخیر تمایز جدی با نمونههای پیش از آن داشت. اعتراضات نه با رهبری طبقه متوسط و نه با شعارها و رفتارهای مسالمتآمیز، بلکه با ورود طبقات ضعیف و با شکلی توأم با خشونت بود؛ وضعیتی که نشان از ورود به شرایط جدیدی دارد که شاید بتوان آن را طبقاتی شدن سیاست در ایران نامید. آنچه در پی میآید گفتوگوی ایرناپلاس با دکتر کمال اطهاری، استاد دانشگاه و پژوهشگر اقتصاد سیاسی است.
ایرناپلاس: موضوع اصلی بحث ما درخصوص طبقاتی شدن سیاست در ایران است. به نظر میرسد در سالهای اخیر بهخصوص در نقطه عطف آن، که اعتراضات دی ماه ۹۶ بود، شاهد این موضوع بودیم که نوع کنشهای اجتماعی مبتنی بر طبقات متفاوت شده است. قبل از این اعتراضات شاهد کنش واحدی از سوی عمده طبقات اجتماعی درخصوص مسائل سیاسی و اجتماعی بودیم که عمدتا با محوریت طبقه متوسط و از طریق صندوقهای رأی و با مکانیسم انتخاباتی پیگیری و انجام میشد. اما شرایط جدید نشان میدهد اساسا مطالبات جامعه طبقاتی شده است و این شکاف بیش از پیش خود را نشان میدهد. شما چقدر اصل این موضوع را قبول دارید؟ و اگر بر این مسئله باور دارید چه عواملی را در این اتفاق مؤثر میدانید؟
اطهاری: این گسیختگی بهواسطه جهتگیریهای سیاسی بعد از جنگ آغاز شد؛ به این ترتیب که صفبندیهای طبقاتی که در دولت وجود داشت و در طول دوره جنگ شخصیت برتر رهبر فقید انقلاب مانع از بروز و آشکار شدن آن در حوزه سیاسی میشد، بعد از جنگ مشخص شد؛ این فضا با کنار گذاشتن جناح چپ همراه بود.اما این جریان به این ترتیب تا عمق جامعه نفوذ نکرده بود. با به بازار سپاری جامعه در دولت سازندگی، این صفبندی به اعماق جامعه رسوخ پیدا کرد و با روی کار آمدن پوپولیسم خود را نشان داد. در این میانه هنوز وضعیت اقتصادی ایران به وضعیتی بحرانزده تبدیل نشده بود و مردم فکر میکردند جنگی به پایان رسیده است و باید ساماندهی انجام شود. فرصتی برای دولت پدید آمد و جامعه با وجود نارضایتیاش کاری با اقتصاد نداشت و اعتراض خود را به صورت واکنش به فقدان آزادی نشان میداد. البته به همراه آن، خواست عدالت همچنان مطرح بود و این با فرصت دادن به دولت همراه بود. در ادامه این تحولات تغییرات جناحی، بسیار شدید و زننده شد که واکنش سال ۸۸ را به دنبال داشت و صفبندیهای درون حاکمیت با شکافی بالا همراه گردید؛ بدون اینکه صفبندیها به برنامهای جامع بینجامد.هر چه میگذشت دولت خصلتهای توسعهبخش خود را بیش از گذشته از دست میداد. گمان من بر این است که با وجود درگیری کشور با جنگ در دهه اول، اما خصایص دولت توسعهبخش به صورت آزمایش و خطا آشکار بود. اما به بازار سپاری جامعه بسیاری از آن خصایص توسعهبخش را گرفت و بعد پوپولیسم ضربه نهایی را وارد کرد. به این ترتیب ما با دولتی نوفئودال روبهرو شدیم که صرفا میخواهد با زور، منابع قدرت و ثروت را در اختیار بگیرد.به بازار سپاری، زمینه روی کار آمدن دولت نوفئودال را فراهم کرد. به این صورت که وقتی تراکم میفروشید، یعنی در حال فروش قانون هستید و با فروش قانون رانت به وجود میآید. این وضعیت از لحاظ روبنا خصلت نوفئودال دارد. این شکلبندی نوفئودال است. یا آزادسازی قیمتها بدون رقابتی شدن بازار رانت ایجاد می کند و خصلتی نوفئودالی دارد. وقتی به دولت احمدینژاد رسیدیم خصلت توسعهای کاملا کنار گذاشته شد. در دولت اصلاحات توسعه سیاسی در دستور کار قرار داشت؛ هر چند ناقص بود. اما در دولت احمدینژاد آن عقلانیت ابزاری موجود در دولتهای قبلی نیز بهطور کامل کنار گذاشته شد. مثلا سازمان برنامه و بودجه و هر عنصری که میخواست تخصیص را بهصورت عقلانی و در جهت توسعه انجام دهد، کنار گذاشته شد.واکنشهای جامعه در صورت حداقلی این بود که چرا مشارکت جمعی کنار گذاشته میشود و واکنشهایی پیدا شد. اما مقوله تحریمها و خطر خارجی این مکث را به جامعه داد تا وارد جریانی نشوند که کل خاورمیانه در آتش بسوزد و به دولت روحانی رأی داده شد تا عقلانیت به جامعه برگردد. هرچند که مشارکت مردمی در کار نباشد. اما حداقل یک عقلانیت ابزاری در تخصیص منابع داخلی و روابط خارجی برقرار شود. در راه عقلانیت ابزاری قدمهایی برداشته شده اما سرمایهداری جهانی در وضعیتی خاص به سر میبرد که در یک سیاست جامع توافق ندارد و نظامی جامع بر کل کشورهای سرمایهداری حاکم نیست و برای کشوری که برنامهریزی طولانیمدت ندارد، یک واکنش دور از انتظار است.برای چین اینطور نیست و این کشور به زانو درنیامد. ولی برای کشورهایی مثل ما که برنامه جامع توسعه ندارند، با یک پارادایم شیفت دولت آمریکا، شرایط متفاوت است. اینجاست که میبینیم در دور دوم رأی به روحانی تمام سکونتگاههای غیررسمی و تهیدستان شهری نیز عمدتا به ایشان رأی میدهند؛ اما پس از آن، وفاقی که در جامعه بهوجود آمده بود، درهم میشکند. چون جناح انحصارطلب رانتجو که نسبت به قدرت و ثروت و سیاست انحصار کامل میخواهد، کارشکنی میکرد و همواره جناح جمهوریخواه سرمایهداری جهانی خواهان این بود که ایران به بلوغ نرسد. چون یک بلوغ دموکراتیک در ایران، روییدن تمام کشورهای خلیج فارس را به دنبال دارد و خطر بزرگی برای اسرائیل است.به همین دلیل با اینکه می دانند ما بمب اتم نداریم ولی با این نوع برخورد، از بلوغ دموکراتیک جلوگیری میشود تا از یک دولت انحصاری شکننده به یک دولت بالغ تبدیل نشود. در این راستا هر بار ما در این آستانه قرار میگیریم، جناحهای تندروی سرمایهداری حمله میکنند و تیغ دیگر جناح انحصارطلب داخلی است. اینجاست که در غیاب نیروهایی که هیچ وقت اجازه فعالیت به صورت حزب را پیدا نکردهاند جامعه کاملا بدون سر شده است. زمانی اصلاحات بدون سر بود، اما امروز کل جامعه بدون سر شده است. و این خطر بسیار بزرگی برای جامعه ما ایجاد کرده است.