به قول حکیم عمر خیام نیشابوری، وقتی عمر به سر رسد، شیرین و تلخ نمیشناسد و چون پیمانهاش پر شود، بغداد باشی و بلخ، فرقی ندارد، به هر روی، تو را درمینوردد. و این یادنامه، از برای آنان است. آنان که برگرفته از آن سخنِ الف. بامداد، «یگانه بودند و هیچ کم نداشتند». اما جز این، بیست نفر، که ذکرشان و نامشان خواهد رفت، بالتبع کسان دیگری نیز بودند، اما مجال و مقال اندک بود و کوتاه.
و البته، جز این نامداران، نشد تا از پرکشیدگانی چون فاجعه سقوط هواپیما، تشییعکنندگان کرمانی، حوادث آبان امسال، سیل بهار بهویژه در شیراز، دو زلزله در آذربایجان و دست آخر، بیماری کرونا، و حوادث دیگر، یادی و نامی به میان آید. هریک از آنان که نشان و نشانه این خوشگفتاریِ سهرابِ جان است کهو از اهالی امروز بودو لحن آب و زمین را چه خوب میفهمید.به شکلِ حزنِ پریشانِ واقعیت بود.مسیرِ نبضِ عناصر را***که روبهروی وضوحِ کبوتران بنشیندو پشتِ حوصله نورها دراز کشیدکه ما میانِ پریشانیِ تلفظِ درهاچقدر تنها ماندیم...
سال ۱۳۹۸، حالا دارد به تاریخ میپیوندد، و ما با کولهباری از غم، و بیآنان، خود را به سال ۱۳۹۹ پیوند میدهیم، اما امید را «بذرِ هویت»مان میدانیم و در خود زنده نگاهش میداریم، و آن شعر امیرهوشنگ ابتهاج، حضرت سایه را زمزمه میکنیم کهرونده باش زنده باش...
khabgard 🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️مرده گان یاد احمد شاملو بخیر باشد ایران شناسی تمام عیار | درباره فضلالله رضا
«همو – عزّوجل – فرمود که شما را در خیر و شر میآزمایم، و رجوع شما به ماست.»مرگ، از آن دست قاصدانی است که وقتی سر میرسد، راه گریز و گزیری از آن نیست. پس باید تنگ در آغوشش گیری، که به گفته شاملوی بزرگ:بر آستانِ دری که کوبه ندارد،اگر بیگاهآنان که در این سال، جان سپردند، اگرچه هیچ مرگ را دوست نمیداشتند، اما از آن هراسی نیز به خود راه نمیدادند. آنان زندگی را زندگی میکردند و تا آخرین دم، در راهی که برگزیده بودند، تردید به خود راه ندادند اما دست از جهان شسته نیز بودند، که به قول مولانا جلاالالدین محمد بلخی:برای آنان، آنطور که سهراب سپهری سروده است، مرگ، «پایان یک کبوتر» و «وارونه یک زنجره» نبود، برای آنهاگاه در سایه نشسته است به ما می نگردیکیشان، دوبلور بود، و یکی دیگر بازیگر، و آن یکی کارگردان. هم در میانشان نقاش بود و هم موسیقیدان. هم ادیب و شاعر ما را ترک گفت، و هم روزنامهنگار. از اهالی فلسفه در میانشان بود تا حقوقدان. هم صنعتگر و اقتصاددان داشتند، و هم فعال سیاسی و اجتماعی. هم آنان که جامه طبابت بر تن داشتند به دیار باقی شتافتند، و هم کسانیکه عمامه بر سر داشتند، دعوت حق را لبیک گفتند.
و این یادنامه، از برای آنان است. آنان که برگرفته از آن سخنِ الف. بامداد، «یگانه بودند و هیچ کم نداشتند».
اما جز این، بیست نفر، که ذکرشان و نامشان خواهد رفت، بالتبع کسان دیگری نیز بودند، اما مجال و مقال اندک بود و کوتاه. و البته، جز این نامداران، نشد تا از پرکشیدگانی چون فاجعه سقوط هواپیما، تشییعکنندگان کرمانی، حوادث آبان امسال، سیل بهار بهویژه در شیراز، دو زلزله در آذربایجان و دست آخر، بیماری کرونا، و حوادث دیگر، یادی و نامی به میان آید. هریک از آنان که نشان و نشانه این خوشگفتاریِ سهرابِ جان است کهو از اهالی امروز بودو لحن آب و زمین را چه خوب میفهمید.به شکلِ حزنِ پریشانِ واقعیت بود.مسیرِ نبضِ عناصر را***که روبهروی وضوحِ کبوتران بنشیندو پشتِ حوصله نورها دراز کشیدکه ما میانِ پریشانیِ تلفظِ درهاچقدر تنها ماندیم...
سال ۱۳۹۸، حالا دارد به تاریخ میپیوندد، و ما با کولهباری از غم، و بیآنان، خود را به سال ۱۳۹۹ پیوند میدهیم، اما امید را «بذرِ هویت»مان میدانیم و در خود زنده نگاهش میداریم، و آن شعر امیرهوشنگ ابتهاج، حضرت سایه را زمزمه میکنیم کهرونده باش زنده باش...
* عنوان، وامگرفته از فرازی از شعر «عشق عمومی»، سروده احمد شاملو