این جملات، بخشی از فرمان آیتالله خمینی در روز ۲۸ مرداد ۱۳۵۸ است؛ فرمانی که منجر به فاجعه در مناطق کردنشین ایران شد.
پس از سقوط حکومت محمدرضا شاه پهلوی، احزاب سیاسی کُرد به شهرها برگشته و کنترل بخشی از نقاط کردستان را در دست گرفتند؛ اقدامی که چندان به مذاق آیتالله خمینی و نزدیکانش خوش نیامد و صداوسیمای جمهوری اسلامی از همان ابتدا رویه تحریف را در خصوص آنچه در کردستان رخ میداد، در پیش گرفت. در حالی که «حزب دموکرات کردستان» به رهبری «عبدالرحمن قاسملو» با شعار «خودمختاری برای کردستان و دموکراسی برای ایران» و «حزب کومله» با اقدامهایی در جهت تشکیل شوراهای مردمی برای مدیریت شهرها در کردستان فعالیت میکردند، آنچه از سوی رسانهها در مورد کردستان بازتاب داده میشد، تنها تجزیهطلبی و جنگ بود.
این احزاب و نیز جامعه مدنی و پیشوایان دینی در کردستان (در صدر آنها «شیخ عزالدین حسینی») شرکت در همهپرسی جمهوری اسلامی در تاریخ ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ را تحریم کردند. آنها معتقد بودند که برگزاری این همهپرسی در خصوص نظامی که هنوز ماهیت آن برای همه روشن نیست، اشتباه است و آن را دموکراتیک نمیدانند.
۲۸ مرداد ۱۳۵۸، «روحالله خمینی» علیه نیروهای مناطق کُردنشین ایران فرمان نظامی صادر کرد. فرمان او که به «فتوای جهاد» معروف شد، حادثهای خونین را در این مناطق رقم زد. گزارش زیر روایتی است از «مینو همیلی»، فعال سیاسی کُرد که آن روزها به عنوان امدادگر در «بیمارستان شهدا» سنندج حضور فعال داشته است.«به رییس کل ستاد ارتش و رییس کل ژاندارمری اسلامی و رییس پاسداران اکیدا دستور میدهم که به نیروهای اعزامی به منطقه کردستان دستور دهند که اشرار و مهاجمین را که در حال فرار هستند، تعقیب نمایند و آنان را دستگیر نموده و با فوریت به محاکم صالحه تسلیم و تمام مرزهای منطقه را سریعتر ببندید که اشرار به خارج نگریزند و اکیدا دستور میدهم که سران اشرار را با کمال قدرت دستگیر نموده و تسلیم نمایند. اهمال در این امر، تخلف از وظیفه و مورد مواخذه شدید خواهد شد.»
این جملات، بخشی از فرمان آیتالله خمینی در روز ۲۸ مرداد ۱۳۵۸ است؛ فرمانی که منجر به فاجعه در مناطق کردنشین ایران شد. پس از سقوط حکومت محمدرضا شاه پهلوی، احزاب سیاسی کُرد به شهرها برگشته و کنترل بخشی از نقاط کردستان را در دست گرفتند؛ اقدامی که چندان به مذاق آیتالله خمینی و نزدیکانش خوش نیامد و صداوسیمای جمهوری اسلامی از همان ابتدا رویه تحریف را در خصوص آنچه در کردستان رخ میداد، در پیش گرفت. در حالی که «حزب دموکرات کردستان» به رهبری «عبدالرحمن قاسملو» با شعار «خودمختاری برای کردستان و دموکراسی برای ایران» و «حزب کومله» با اقدامهایی در جهت تشکیل شوراهای مردمی برای مدیریت شهرها در کردستان فعالیت میکردند، آنچه از سوی رسانهها در مورد کردستان بازتاب داده میشد، تنها تجزیهطلبی و جنگ بود.
این احزاب و نیز جامعه مدنی و پیشوایان دینی در کردستان (در صدر آنها «شیخ عزالدین حسینی») شرکت در همهپرسی جمهوری اسلامی در تاریخ ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ را تحریم کردند. آنها معتقد بودند که برگزاری این همهپرسی در خصوص نظامی که هنوز ماهیت آن برای همه روشن نیست، اشتباه است و آن را دموکراتیک نمیدانند. این اقدام باعث شد آیتالله خمینی آشکارا در مورد کردستان اعلام موضع و عبدالرحمن قاسملو، رهبر حزب دموکرات کردستان را که در اوایل مرداد ۱۳۵۸ با اکثریت آرا به عنوان نماینده مجلس خبرگان در حوزه آذربایجان غربی انتخاب شده بود، از راه یافتن به مجلس منع کند.
پیشتر، در تاریخ ۲۴ فروردین ۱۳۵۸، جمعیتهای دهقانی و کارگری وابسته به حزب کومله در سنندج انتخاباتی برای مدیریت شهر برگزار و ۱۱ نفر را به عنوان اعضای این شورا انتخاب کرده بودند. در تیرماه همان سال، در حالی که جمعیتهای دهقانی و اعضای مسلح کومله در برابر مرکز رادیوی مریوان اقدام به برگزاری تجمع اعتراضی کرده بودند، از سوی نیروهای وابسته به جمهوری اسلامی به گلوله بسته شدند. مردم مریوان در اعتراض به این اتفاق به رهبری «فواد مصطفی سلطانی»، از موسسان کومله، به بیرون از شهر کوچ کردند. ساکنان سنندج نیز در حمایت از این اقدام اعتراضی، راهپیمایی هفتروزه خود به سمت روستای «کانیمیران»، از توابع مریوان را شروع کردند. این اعتراضات مدنی یک بار دیگر باعث شدند نیروهای وابسته به رژیم با نمایندگان مردم کردستان به گفتوگو و مذاکره بنشینند؛ مذاکرهای که نتیجهای در بر نداشت و به مردادی خونین در کردستان ختم شد.
در تاریخ ۲۶ مرداد ۱۳۵۸، خبری مبنی بر محاصره نیروهای ارتش از سوی نیروهای مسلح کُرد به آيتالله خمینی رسید؛ خبری که سخنرانی تاریخی او برای «سرکوب اشرار» و پس از آن، فرمان مکتوبی برای گسیل نیروهای نظامی به کردستان را به دنبال داشت.
در اولین اقدام پس از صدور این فرمان، «صادق خلخالی»، حاکم شرع دادگاههای انقلاب حکم تیرباران ۱۲ نفر را در شهرستان پاوه، واقع در استان کرمانشاه صادر کرد و پاسداران و نیروهای نظامی وابسته به جمهوری اسلامی مرکزی به سمت سنندج به راه افتادند.
مینو همیلی، فعال سیاسی و حقوق پناهندگی ساکن کانادا در آن دوران به عنوان امدادگر در بیمارستان شهدا سنندج فعالیت داشته است. در زمان صدور فرمان آیتالله خمینی برای حمله کردستان، او نوجوان بوده و در بخش دانشآموزی دانشجویی «سازمان چریکهای فدایی خلق» فعالیت داشته و در جریان راهپیمایی هفتروزه مردم سنندج به مریوان، مسوولیت تدارک غذا برای راهپیمایان را عهدهدار بوده است.
مینو همیلی مرداد ۱۳۵۸ عضو کتابخانهای بوده است که توسط نیروهای انقلابی تاسیس شده بود: «ما روز ۲۸ مرداد سال ۱۳۵۸، همزمان با شروع لشکرکشی رژیم در آمانیه، یکی از باغهای در مسیر آبیدر بودیم. یکی از مسوولان کتابخانه خبر فرمان آیتالله را با رادیوی کوچکی که به همراه داشت، شنید و مطلع شد که ستونی نظامی از طرف کرمانشاه به سوی سنندج به راه افتاده است. بلافاصله تصمیم گرفته شد که ما جوانان عضو کتابخانه به شهر بازگردانده شویم. در مسیر بازگشت بودیم که فانتومهای رژیم برای ایجاد رعب و وحشت با مانورهای خود دیوار صوتی را شکستند. ما ترسیده بودیم اما مسوولان کتابخانه با خونسردی ما را تا داخل شهر همراهی کرده و راهی خانههایمان کردند.»
به گفته همیلی، این مسوولان به کتابخانه بازگشته و تمام اسناد و کارتهای عضویت را از بین بردهاند اما پس از این که نیروهای رژیم به سنندج رسیده و اوراق شناسایی را نیافتهاند، اقدام به آتش زدن کتابها و کتابخانه کردهاند: «آنها یک مراسم کتابسوزان واقعی به راه انداختند. هزاران کتاب در آتش گلولهها و در واقع در آتش خشم و تعصب و نادانی آنها سوختند.»
او در مورد فعالیتهای آن کتابخانه و دیگر موسسههای فرهنگی نیروهای انقلابی در کردستان میگوید: «تاسیس و فعالیت کوتاه کتابخانه تنها یک کار سیاسی نبود بلکه یک کار ارزنده اجتماعی و فرهنگی بود که اثرات دیرپایی را در بسیاری از ما بر جا گذاشت. ما جوانان و نوجوانان فعال در آن کتابخانه هر روز به کوه آبیدر میرفتیم، در آنجا کتاب میخواندیم و بزرگترها برای ما توضیح میدادند.»
به گفته مینو همیلی، «کیوان مهاجر» و «کیومرث مهاجر»، دو تن از اعضای هیات موسس کتابخانه مذکور پس از این اتفاق به نیروهای پیشمرگ کومله پیوسته بودند. کیومرث اسفند ۱۳۶۶، در جریان بمباران شیمیایی روستای «بیاره» واقع در کردستان عراق، توسط رژیم «بعث» به همراه ۶۰ تن دیگر از اعضای «گردان شوان» کشته شد. کیوان نیز در حالی که به منظور دیدن مادرش مخفیانه به سنندج برگشته بود، بازداشت و سپس اعدام شد.
پس از ۲۸ مرداد ۱۳۵۸، پاسداران انقلاب اسلامی و دیگر نیروهای تحت فرمان آیتالله خمینی از کرمانشاه به سمت کردستان و از آنجا به سوی شهرهای جنوبی آذربایجان غربی پیشروی و با وجود این که در بیشتر این موارد نیروهای مسلح کُرد شهرها را تخلیه کرده بودند، به شهروندان عادی رحم نکرده و صدها نفر را تیرباران کردند.
مینو همیلی در اوایل سال ۱۳۵۹ در بیمارستان شهدا سنندج به عنوان امدادگر فعالیت میکرده است: «من شاهد زنده آن فجایع هستم. صحنههایی را به چشم دیدم که کابوسشان هنوز هم دست از سرم برنمیدارند؛ کشتار بیرحمانه و خون و خونریزی. "شهین باوفا" سرپرستار بود و من به انتخاب او، به عنوان امدادگر اتاق عمل بیمارستان شهدا شروع به کار کردم. هر روز مجروحانی را میدیدم که تنها چند قدم با مرگ فاصله داشتند؛ خونآلود و نفسبریده با تنهایی زخمی که باید به سرعت مداوا میشدند.»
شهین باوفا از پرستاران کُردی بود که در جریان حمله به کردستان در سالهای ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ جان خیلیها را از مرگ نجات داد. او در اواسط خرداد ۱۳۵۹ بازداشت و روز ۲۴ خرداد به همراه دو تن دیگر از فعالان سازمان چریکهای فدایی خلق، در محوطه دادگاه انقلاب سنندج در برابر چشمان شماری دیگر از زندانیان تیرباران شد.
شدت حملات در اواخر اردیبهشت ۱۳۵۹ به اوج خود رسید؛ حملاتی که محاصره و جنگ ۲۴ روزه را در شهر سنندج به دنبال داشتند: «در آن ۲۴ روز مرگبار، با آمبولانس به سطح شهر میرفتیم تا زخمیها را جمع کنیم و دارو و کیسههای خون را به بیمارستانهای مخفی برسانیم. در اولین عزیمتمان به بیمارستان مخفی، مورد حمله و تیراندازی نیروهای رژیم قرار گرفتیم. چند تن از دوستان من در کنارم جان دادند. "فرح اطلسی" امدادگر و "ناهید بقالپور" پرستار را هم در همین روزها از دست دادیم. در این جنگ نابرابر، صدها نفر کشته شدند و دهها نفر دیگر دست و پایشان را از دست دادند؛ از جمله یکی از دوستانم به نام "شراره بستانی" که دو پایش بر اثر اصابت خمپاره قطع شدند.»
نیروهای مسلح انقلابی کُرد پس از ۲۴ روز مقاومت در برابر محاصره و توپباران، سرانجام تصمیم گرفتند به منظور جلوگیری از تلفات بیشتر، سنندج را تخلیه کنند و روانه کوهستانها شوند: «جستوجوی خانه به خانه شروع شد. ایست بازرسی در پلیس راه سنندج مستقر شد. همه آنهایی که هویتشان توسط مزدوران محلی افشا شده بود، به هنگام ورود و خروج به شهر بازداشت شدند. من با یک شناسنامه جعلی و کمک یک آشنا از ایست و بازرسی جان سالم به در بردم و خود را به کرمانشاه رساندم.»
مینو همیلی با این که موفق شد خود را از مهلکه مرگ و تیرباران نیروهای رژیم در سنندج نجات بدهد اما پس از آن نیز در سالهای ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ دو بار بازداشت شد و مدت چهار سال را در زندانهای سنندج، قم و اصفهان به سر برد.»
با این که ۴۱ سال از صدور فرمان آیتالله خمینی برای حمله به کردستان میگذرد، آثار این حمله همهجانبه هنوز بر پیکره سنندج و بسیاری دیگر از شهرهای کردستان باقی مانده و سایهای از ناامیدی بر احتمال شکلگیری هرگونه گفتوگوی سازنده میان احزاب سیاسی و جامعه مدنی کردستان با جمهوری اسلامی افکنده است.