به گفته رضا شمیرانی پس از پایان اعدامها از میان زندانیان مرد حدود ۱۷۰ نفر و از میان زندانیان زن زندانی نزدیک به ۳۰ نفر زنده ماندند.
مجتبی حلوایی عسگر، مسئول امنیتی و انتظامی زندان اوین، قاضی حداد به عنوان دادیار، سید مجید ضیایی، دادیار، مجید قدوسی، کمک دادیار و مسئول اجرای احکام بعنوان افرادی یاد کرد که در اجرای احکام اعدام زندانیان سیاسی در زندان اوین مشارکت داشتند.
رضا شمیرانی در شهادت خود گفت برخی پاسدارهایی که در زندانها خدمت میکردند میگفتند در زمان اجرای احکام در مرخصی بودهاند. حمید نوری که به اتهام مشارکت در کشتار زندانیان سیاسی محاکمه میشود نیز از ابتدا این اتهام را رد کرده و در دفاعیات خود مدعی شده که به جز چند بار ماموریت کاری هرگز در زندان گوهردشت کرج نبوده است. او همچنین گفته است که در زمان اجرای احکام اعدام در تابستان ۶۷ به دلیل به دنیا آمدن دخترش در مرخصی بوده است.اینکه چطور حمید نوری را میشناسد گفت: «بعد از اینکه اعدامها تمام شد در زندانها تغییراتی بوجود آمد. افرادی که در گوهردشت زنده مانده بودند را به اوین آوردند و ناصریان و حمید نوری هم به زندان اوین آمدند و من آنها را دیدم.»
…او همچنین تشکیل هیات مرگ برای صدور حکم اعدام برای زندانیان را تایید کرد و گفت خودش نیز در زمره کسانی بوده که به حضور هیات مرگ فراخوانده شده است.
به گفته رضا شمیرانی پس از پایان اعدامها از میان زندانیان مرد حدود ۱۷۰ نفر و از میان زندانیان زن زندانی نزدیک به ۳۰ نفر زنده ماندند.
مجتبی حلوایی عسگر، مسئول امنیتی و انتظامی زندان اوین، قاضی حداد به عنوان دادیار، سید مجید ضیایی، دادیار، مجید قدوسی، کمک دادیار و مسئول اجرای احکام بعنوان افرادی یاد کرد که در اجرای احکام اعدام زندانیان سیاسی در زندان اوین مشارکت داشتند.
رضا شمیرانی در شهادت خود گفت برخی پاسدارهایی که در زندانها خدمت میکردند میگفتند در زمان اجرای احکام در مرخصی بودهاند.
حمید نوری که به اتهام مشارکت در کشتار زندانیان سیاسی محاکمه میشود نیز از ابتدا این اتهام را رد کرده و در دفاعیات خود مدعی شده که به جز چند بار ماموریت کاری هرگز در زندان گوهردشت کرج نبوده است. او همچنین گفته است که در زمان اجرای احکام اعدام در تابستان ۶۷ به دلیل به دنیا آمدن دخترش در مرخصی بوده است.اینکه چطور حمید نوری را میشناسد گفت: «بعد از اینکه اعدامها تمام شد در زندانها تغییراتی بوجود آمد. افرادی که در گوهردشت زنده مانده بودند را به اوین آوردند و ناصریان و حمید نوری هم به زندان اوین آمدند و من آنها را دیدم.»
رضا شمیرانی در پاسخ به دادستان در مورد جزییات مواجهه با حمید نوری و محمد مقیسه که به ناصریان مشهور بوده است گفت: « اواخر بهمندر سالنآموزشگاه بودم در راهروی بند با اکبر صمدی قدم میزدم، قبل از ظهر بود چون هنوز نهار نخورده بودیم، این دو نفر وارد بند شدند و به سمت انتهای بند تا آخر سلولها رفتند، وقتی که از کنار من و اکبر صمدی عبور میکردند، از او پرسیدم اینها کی هستند؟ و اکبر گفت ناصریان و حمید نوری هستند که در گوهردشت بودند. آن لحظه که عبور میکردند چشم حمید نوری به اکبر صمدی افتاد و به اکبر گفت تو اینجا چی کار میکنی هنوز زندهای؟ خوب از دست ما فرار کردی ولی دفعه بعدی چنین چیزی نیست. اکبر سکوت کرد هیچی نگفت. دیگر من ناصریان را ندیدم»
این زندانی سیاسی سابق در شهادت خود گفت که جز این مرتبه دوبار دیگر نیز با حمید نوری مواجه شده است که یکبارش قبل از بهمنرضا شمیرانی گفت در نوبت آخر مواجهه با حمید نوری که در آن زمان از نام حمید عباسی استفاده میکرد گفت: « او را مقابل حسینیه زندان اوین دیدم که از زندانیان مصاحبه میگرفت.»
او همچنین گفت که یکبار هم پیش از فتوای آیتالله خمینی برای قتلعام زندانیان زمانی که در سلول انفرادی بازجویی و شکنجه میشد از زیر چشمبند حمید نوری را دیده بود و بعدها که او را دید به خاطر آورد که او را پیشتر دیده است.
رضا شمیرانی در مورد تجربه خود از مواجهه با هیات مرگ گفت که در زندان اوین پس از اینکه به سلولهای انفرادی برده شدند و بعد هم فرمهایی را پر کردهاند: «
هفتم مرداد که من و مسعود عبویی را به ساختمان دادستانی بردند، چون ساختمان دادستانی پایین زندان اوین است باید ما را با اتوبوس میبردند. وسط راه باید از کنار ساختمان مدیریت عبور میکردیم، ما آنجا پیاده شدیم و به ساختمان مدیریت رفتیم و آنجا من بیش ازنفر زنان سیاسی، زنان مجاهد را دیدم، از آنجا من را به ساختمان دادستانی بردند، هیات مرگ در ساختمان دادستانی مستقر شده بود، در آن ساختمان من از زیر چشمبند تعداد زیادی زنان و مردان مجاهد را دیدم که نشسته بودم. من را به صفی بردند که حدودتانفر با هم بودیم. آنجا حسین مرتضوی رئیس وقت زندان اوین را دیدم، یک پیرهن سفید آخوندی و شلوار پاسداری و یک نعلین هم پایش بود. خیلی خوشحال بود، روی در ورودی ساختمان میزد و برای خودش شادی میکرد…. طرف مسعود عبویی آمد چون مسعود را از زندان گوهردشت میشناخت و گفت اتهامت چیست؟ گفت حاج آقا شما میدانید، با همان خوشحالی که داشت گفت باشد معلوم میشود. »
به گفته این زندانی سیاسی سابق او و همسلولیاش را بعد از مدتی به ساختمانی که در آن زندانی بودند بردند و دوباره برگرداندند: « ما را به ساختمانبردند، آنجا از سلولهای انفرادی تشکیل شده که یکی از مخوفترین بخشهای اوین است به خاطر شکنجههایی که در آن قسمت انجام شده. وقتی نشسته بودم یک در باز شد و تعداد زیادی از بچهها با چشمبند از آنجا بیرون آمدند، همه آنها را میشناختم،