ششم آبان ۱۲۵۲: ۱۴۷ سال پیش در چنین روزی ایرج میرزا در تبریز زاده شد. پدر ایرج میرزا نوه فتحعلیشاه قاجار و سراینده درباری مظفرالدین میرزا ولیعهد وقت بود و نخست خود به فرزندش زبان فارسی و عربی آموخت. او هفت ساله بود که به دارالفنون تبریز رفت و در کنار ادبیات و خوشنویسی، زبان فرانسه را به خوبی فراگرفت.
۱۴ ساله بود که شعر میسرود و از همان زمان کاربرد پیرایه و زبان پیچیده به ویژه عربزدگی را به ریشخند میگرفت:الچپق را گرفته در الدست۱۹ ساله بود که پدرش را از دست داد و نخست جانشین او شد اما چون از کار درباری بیزار بود، همه مدیحههایش را از دفترهای شعرش پاک کرد و وارد کار دولتی شد.
۲۱ ساله بود که به فرانسه و بلژیک رفت و مدت کوتاهی در آنجا به بازدید و تمرین زبان فرانسه پرداخت. ۲۳ ساله بود که به تهران رفت و از آن پس چندین شغل دولتی در وزارتخانههای دارایی و فرهنگ داشت و در آنجا بود که دبیرخانه وزارت فرهنگ و"اداره کل عتیقهجات" (اداره کل باستانشناسی) را بنیاد نهاد که هنوز برپا است. headtopics.com
واقعیت گو وآزاد مرد وشیرین وروان سخن
استاد سخن 🌺🌺🌺
هميشه روحش در ارامش باشه جون روح خوانندگان اشعار اين شاعر عزيز وطن روح را به ارامش ميبرد راهت پر از رهرو باشه
شاعر نامدار ایرانی . آنکه عمامه سرست از علماست آنکه پشمینه تن است از فقهاست آلتم هر دو صفت را داراست به گمانم که فقیه الفقهاست (منسوب به « ایرج میرزا» بیش از صد سال پیش! )😂😂😂 بهتر بگوییم، جق میرزا يعني تبريز چه بزرگمرداني به اين مملكت ارائه داده. الان چرا قحط الرجال شده در تبريز؟! مرد خودش بود یادش گرامی
یادش گرامی باد شعرهای زیبایی سروده. شعرهای او با حال و هوای آن دوره همخوانی دارد خصوصا موضوعاتی همچون مدرنیته، کشف حجاب، تجدد گرایی ، غربزدگی ، مذهب زدگی ...
روانش در آرامش روحش شاد.
دین تو موطن من یعنی چه؟همهجا موطن هر مرد و زن است".
پدر ایرج میرزا نوه فتحعلیشاه قاجار و سراینده درباری مظفرالدین میرزا ولیعهد وقت بود و نخست خود به فرزندش زبان فارسی و عربی آموخت.
او هفت ساله بود که به دارالفنون تبریز رفت و در کنار ادبیات و خوشنویسی، زبان فرانسه را به خوبی فراگرفت.
۱۴ ساله بود که شعر میسرود و از همان زمان کاربرد پیرایه و زبان پیچیده به ویژه عربزدگی را به ریشخند میگرفت:الچپق را گرفته در الدست۱۹ ساله بود که پدرش را از دست داد و نخست جانشین او شد اما چون از کار درباری بیزار بود، همه مدیحههایش را از دفترهای شعرش پاک کرد و وارد کار دولتی شد.
۲۱ ساله بود که به فرانسه و بلژیک رفت و مدت کوتاهی در آنجا به بازدید و تمرین زبان فرانسه پرداخت.
۲۳ ساله بود که به تهران رفت و از آن پس چندین شغل دولتی در وزارتخانههای دارایی و فرهنگ داشت و در آنجا بود که دبیرخانه وزارت فرهنگ و"اداره کل عتیقهجات" (اداره کل باستانشناسی) را بنیاد نهاد که هنوز برپا است.
۳۶ ساله بود که معاون استاندار اصفهان و زمان کوتاهی فرماندار آباده فارس شد ولی از این کار ناخرسند بود:سر بیفکر و غصه بر بالین".
سپس به مشهد رفت و تا اواخر عمر کوتاهش در گمرک کار میکرد و مدتی پیشکار فرماندار نظامی خراسان کلنل محمدتقیخان پسیان بود و در این زمان ماندگارترین و بحثانگیزترین سرودههایش مانند"انقلاب ادبی" و"عرافنامه"، را ساخت:بیسبب نیست به سر شوق خراسان دارم".
راز ماندگاری سرودههای او"سهل ممتنع" است. از سویی ساده و روان و از سوی دیگر پرمعنی و برخوردار از ترفندهای ادبی. حتا هنگامی که طنز تلخ او به هزل میگراید، از شیرینی کلامش هیچ کاسته نمیشود تا آنجا که شفیعی کدکنی سرودههای او را"کاریکاتورهای لفظی" خوانده است. ترانههایی که به زبان گفتاری نزدیک میشوند بیآنکه از ادبیات کهن دوری کنند.
یک سوم شعرهای او را ترجمههای آزاد و منظوم از شعرهای اروپایی تشکیل میدهند که برخی از آنها را قمرالملوک وزیری خوانده است:تا لب چشمه به معشوقه رسید".
بسیاری از شعرهای او به کتابهای درسی دبستانی و دبیرستانی راه یافتهاند:پستان به دهان گرفتن آموخت".تاریخ