بررسی تأثیرات اجتماعی نمودیافتن اقتدار دریایی ایراناقتدار ملی دیالکتیک تصویر و تصورحافظه جمعی در عین آنکه خاطرات مشترک و به تبع آن هویت گروهی یک جمعیت را شکل میدهد، به شکلی مضاعف در جهتگیری جمعی یک ملت نیز نقشی حیاتی را ایفا میکند.
حافظه جمعی در عین آنکه خاطرات مشترک و به تبع آن هویت گروهی یک جمعیت را شکل میدهد، به شکلی مضاعف در جهتگیری جمعی یک ملت نیز نقشی حیاتی را ایفا میکند. اگر حافظه جمعی ایرانیان بهعلت نداشتن الگویی ملموس از توانایی پیروزی بر متجاوزان باعث شد ارتش بزرگ پهلوی اول پیش از شلیک نخستین گلوله به سمت نیروهای متفقین خود را ناتوان از مقاومت نشان دهد، در چنین موقعیتی این حافظه جمعی میتواند زمینهساز یک باور جمعی به توانایی واکنشی مقتدرانه علیه فشارهای خارجی شود. ملموس کردن این باور که عقبنشینی نیروی خارجی نه در سایه عقبنشینی قدرت داخلی که در عکس آن است بیش از هرچیز نیازمند یک سرمایه اجتماعی بالا با قدرت اقناعکنندگی است.
بررسی تأثیرات اجتماعی نمودیافتن اقتدار دریایی ایراناقتدار ملی دیالکتیک تصویر و تصور
«تو رو خدا به من نگید چشمامو ببندم و نبینم اون ناوهای آمریکایی هر روز جلوی چشمم رژه برن، به من نگید اونها حق دارن کشتیهامونو نگه دارن، ماهیگیرهامونو دستگیر کنن و حتی قاچاقچیهامون هم امنیت نداشته باشن، به من نگید حافظهام رو پاک کنم و یادم نیاد اون ناوی که برگشته توی خلیج همین ناویه که قاتل جون اون همه مسافر بیگناهه، آمریکاییها برای کاپیتان ناو وینسنس مدال میدن، اونوقت شما برای یه مشت زدن به اون ناو منو مورد مواخذه قرار میدید!» به سختی میتوان دیالوگ فوق از فیلم «موج مرده» ابراهیم حاتمیکیا را فراموش کرد، فیلمی که هرچند در کارنامه سازندهاش هیچگاه ندرخشید و جرح و تعدیلهای متعدد آن کارگردانش را به قهری چندساله نسبت به سینمای مقاومت کشاند اما بخوبی جلوهای تمامعیار از حافظه جمعی ایرانیان نسبت به نزاعهای خلیجفارس محسوب میشد، دیالوگهایی عریان که نشان از یک خاطره جمعی قدیمی نسبت به یک نبرد نابرابر دریایی در سالهای پایانی جنگ تحمیلی داشته است. با این همه اما باز هم به سختی میتوان نسبت موجود میان سکانس مذکور و تحولات جامعه ایران را نادیده انگاشت؛ تصوری از یک تاریخ پرشکوه و تمدنی قدرتمند که در تضاد با تصویر ایجاد شده نسبت به نزاعهای دریایی تعریف شده است، به گونهای که سنتز این تصویر و تصور را با مثالهای متعددی که در نقطه حیثیتی «خلیج فارس» انجام شده است، میتوان همچون الگویی از باور نسبی یک جامعه نسبت به اقتدار آن فرض کرد. نسبیتی که همواره برآمده از افول یک قدرت در قرنهای متمادی بوده که هیچگاه منتج به «فروپاشی» نشده است؛ تجربهای که با نخستین تجاوزهای یک نیروی خارجی(پرتغال) به خلیجفارس آغاز شده است، سپس موجی از مقاومت ملی را خلق کرده و نهایتا مانع از سنگین شدن ترازوی قدرت به نفع بازیگر و عامل خارجی نشده است؛ یک الگو از مقاومتی تدریجی که هیچگاه جلودار مسیر کلی افول نشده است.تثبیت الگوی شکست و نابرابری قوا برای صفآرایی مقابل بیگانگان در خلیجفارس برآمده از مجموعه تصاویر متعددی است که تاریخ ایران در چند قرن اخیر همچون قطعاتی از یک پازل آنها را در کنار یکدیگر دیده است. از تجاوز پرتغالیها در عهد صفویه به خلیجفارس تا آزادسازی آن در دوره حکمرانی شاه عباس اول، از تسلط استعمار بریتانیا بر خلیجفارس تا شکل گرفتن نهضتهای استقلالطلبانه ملی در حاشیه آن، از جداسازی بحرین از ایران تا استیلا پیدا کردن ایالات متحده بر جریان استراتژیک خلیجفارس تا جنگ نفتکشها در آخرین سالهای جنگ تحمیلی و مصادیقی از این دست همگی یک الگوی ثابت از غلبه پیدا نکردن ایران بر تحولات خلیجفارس به شکلی منسجم و دائمی دارد.
در چنین فضایی اما تحولات چند سال اخیر و قدرتنمایی ایران در خلیجفارس را میتوان بهعنوان مثال نقضی یاد کرد که در آن تصور مطلوب به موازات تصاویر مقتدرانه تثبیت شده است. دستگیری ملوانان آمریکایی پس از تجاوز به حریم آبی ایران در اردیبهشت94 که مورد مشابه آن نیز در دهه 80 برای ملوانان انگلیسی رخ داده بود تا منهدم کردن پهپاد پیشرفته و گرانقیمت آمریکایی و توقیف نفتکش انگلیسی همگی نماد و نشانهای از احیای اقتدار ملی در بستر مکان هویتبخش «خلیج فارس» دارد. به عبارتی سادهتر آنچه در این بستر رخ داد نماد و نمودی از یک آرزوی دیرینه ملی داشته است، آرزویی که هرچند سیر تطور اقتدار نظامی ایران در دهههای اخیر آن را تبدیل به واقعیتی در دسترس کرده بود اما نبود عینیتی برخاسته از «تصویر» آن باعث شکل نگرفتن تصورش شده بود، تصوری که این بار برخلاف شخصیت «راشد» در فیلم موج مرده نه به دنبال التیامی وجدانی با کوبیدن مشت بر بدنه ناو وینسنس که بر پایه واقعیتی بیرونی و برخاسته از موضع اقتدار بود. این مثال نقض را زمانی میتوان ملموستر کرد که ظرف زمانی آن توأم با ظرف مکانیاش در شرایطی بود که فشارهای خارجی این اقتدار را توأم با رویکردی جدید برای دفع فشارها جلوهگر کرد.بهرغم آنکه اهمیت سیاسی و استراتژیک واکنش مقتدرانه در محدوده آبی و کنشگری فعال در تنگه هرمز بر کسی پوشیده نبوده و نیست اما نمیتوان تاثیرات داخلی این اتفاقات را در فضای داخلی کمتر از تاثیرات بینالمللی آن دانست. همانگونه که حمله ناجوانمردانه ناو وینسنس به هواپیمای مسافربری ایران با گذشت 31 سال هنوز بخشی جداییناپذیر از «حافظه جمعی» ایرانیان محسوب میشود، نمیتوان منکر آن شد که اقتدار عینیتیافته جمهوری اسلامی در بستر مکانی خلیجفارس نیز بخش شیرین این حافظه جمعی محسوب میشود.
حافظه جمعی در عین آنکه خاطرات مشترک و به تبع آن هویت گروهی یک جمعیت را شکل میدهد، به شکلی مضاعف در جهتگیری جمعی یک ملت نیز نقشی حیاتی را ایفا میکند. اگر حافظه جمعی ایرانیان بهعلت نداشتن الگویی ملموس از توانایی پیروزی بر متجاوزان باعث شد ارتش بزرگ پهلوی اول پیش از شلیک نخستین گلوله به سمت نیروهای متفقین خود را ناتوان از مقاومت نشان دهد، در چنین موقعیتی این حافظه جمعی میتواند زمینهساز یک باور جمعی به توانایی واکنشی مقتدرانه علیه فشارهای خارجی شود. ملموس کردن این باور که عقبنشینی نیروی خارجی نه در سایه عقبنشینی قدرت داخلی که در عکس آن است بیش از هرچیز نیازمند یک سرمایه اجتماعی بالا با قدرت اقناعکنندگی است. اقرار فضای عمومی و حتی بخشی از آن که چندان هم با حرکت کلی نظام موافق نبودهاند به کنش و واکنشهای مقتدرانه نیروهای مسلح در راستای تثبیت جایگاه مقتدرانه ایران نشانی از شکل گرفتن یک سرمایه اجتماعی درخور برای در پیش گرفتن مسیری جدید در راستای احیای «تصور ایران مقتدر» است که کمتر زمانی میتوان آن را به اندازه وضعیت فعلی پیدا کرد، به گونهای که «حال حاضر» را میتوان نقطهای حیاتی برای نشان دادن دوگانه مقاومت ملی-عقبنشینی دولتی در برابر فشار خارجی قلمداد کرد. بیشک چنین مقاطع مهمی در شکل دادن به «حافظه جمعی» آنقدر مکرر و متعدد نیستند که به راحتی بتوان از کنار آنها عبور کرد و ثمرهاش را در جهت تقویت یک باور ملی نچید.هرچند به شکل غیرقابل انکاری جنگ 8 ساله میان جمهوری اسلامی ایران و رژیم بعثی عراق روی «زمین» تعریف شده است اما شواهد همواره گویای این مساله مهم بوده است که سرنوشت نهایی این جنگ تا حد زیادی روی «آب» تعیین شد، به گونهای که شکل و شمایل ائتلاف عمده دولتهای عربی و ایالات متحده آمریکا با عراق، در جریان جنگ نفتکشها خود را عینیت بخشید. با چنین عینکی بازخوانی درگیریهای نظامی سالهای میانی دهه 60 در خلیجفارس تا حد زیادی روشنکننده این مساله است که روند تغییرات محسوس در اهرمهای قدرت جمهوری اسلامی چه مسیر دور و درازی را طی کرده است.
به شکلی اختصاری در سال 1363 نیروی هوایی عربستانسعودی با پشتیبانی آمریکا 2 جنگنده اف4 ایرانی را در خلیجفارس سرنگون کرد. با این حال تنش در خلیجفارس ادامه پیدا کرد و نیروهای ایرانی از جمله در سال 1365 برای نخستین بار یک کشتی باری آمریکایی را متوقف کرده و آن را در جستوجوی سلاحهای ارسالی برای عراق مورد بازرسی قرار دادند.
با طولانی شدن جنگ ایران و عراق، نبرد در جبهه دریا تشدید شد؛ به طوری که تعداد حملات دریایی از 5 و 22 مورد در سالهای اول و دوم جنگ، به 111 و 179 مورد در سالهای ششم و هفتم جنگ رسید و تعداد زیادی از کشتیهایی که در این بین آسیب دیدند به کشورهایی به جز ایران و عراق تعلق داشتند. 27 اردیبهشت 1366 عراق یک ناوچه آمریکایی را (احتمالا به اشتباه) هدف قرار داد و 37 نفر از خدمه کشتی در این حمله کشته شدند.
متعاقب آن رونالد ریگان، رئیسجمهور وقت آمریکا، امنیت در خلیجفارس را بهعنوان یکی از اولویتهای خود اعلام کرد و به این ترتیب در حدود یک سال پایانی جنگ، نیروی دریایی آمریکا با هدف اعلامشده محافظت از نفتکشهای کویتی درگیر شد و عملا جنگی اعلامنشده را علیه نیروهای ایرانی آغاز کرد؛ جنگی که برخی آن را بزرگترین درگیری دریایی آمریکا پس از جنگ دوم جهانی میدانند.
کویت پشتیبان مالى عمده عراق در جنگ محسوب مىشد. کویت بندر «الشعیبیه» را براى تخلیه اسلحه و تجهیزات و مهمات وارداتى در اختیار عراق قرار داده بود و حتى پایگاه هوایى بندر «على السالم» و فضاى هوایى خود را به نیروهاى هوایى ارتش بعث پیشکش کرد. بر همین اساس بود که وزیر وقت امور خارجه ایران اعلام کرد: «نفت در نفتکشهاى کویتى با هر پرچمى که باشد در واقع نفت عراق است چون کویت رسما از بغداد در جنگ حمایت مىکند». به این ترتیب عملیات «ارنست ویل» رسما در جهت تأمین امنیت صادرات نفت عراق از طریق کویت و واردات این کشور انجام مىشد و طبیعى بود که ایران در برابر چنین مسألهاى آرام ننشیند، زیرا مدتها بود که عراق با گسترش و تشدید حملات هوایى به مراکز نفتى و خطوط کشتیرانى در خلیجفارس امنیت شاهراه اقتصادى ایران را با خطر جدى مواجه کرده بود. آمریکا در نخستین مرحله به موجب ترتیباتى پیچیده، مالکیت ناوگان متشکل از 11 نفتکش کویتى را اواخر اردیبهشتماه 66 به یک شرکت آمریکایى انتقال داد. نخستین کاروان نفتکشهاى کویتى تحت پرچم آمریکا و با اسکورت ناوشکنهاى ابرقدرت غرب، دو روز بعد از تصویب قطعنامه 598 حرکت خود را از سواحل امارات عربى متحده در دریاى عمان آغاز کرد. سرانجام کاروان اسکورت نفتکشهاى «گس پرنس» و «بریجتون» - که نامهاى عربى آنها توسط شرکت آمریکایى عوض شده بودند - با سرو صداى زیادى مأموریت خود را آغاز کرده و به سلامت از تنگه هرمز گذشتند اما در نزدیکى جزیره فارسى با خطر جدى مواجه شده و نفتکش 400 هزار تنى «بریجتون» با یک مین 270 کیلویى برخورد کرد. بازتاب این حادثه بسیار گسترده بود. جمهورى اسلامى ایران با رد مسؤولیت این اتفاق، از آن بهعنوان «تیر غیب» یاد کرد که باعث «نه انفجار نفتکش کویتى، بلکه انفجار حیثیت آمریکا» شده بود. در واکنش به این اتفاق، دریابد «ویلیام کراو» رئیس وقت ستاد مشترک ارتش آمریکا، در این باره نوشت: به نظر میرسد تهران تصمیم آگاهانهای گرفته است که بهرغم همه خطرات با آمریکا مقابله کند.
با وجود حادثهای که در آغاز عملیات «اراده قاطع» رخ داد، این عملیات بیش از یک سال ادامه یافت و طی آن آمریکا حضور کشتیهای نظامی خود را در خلیجفارس افزایش داد و دهها هلیکوپتر هم برای شناسایی، حمله و پشتیبانی هوایی به کار گرفت.
به موازات عملیات «اراده قاطع» ارتش آمریکا، ستاد فرماندهی عملیات ویژه این کشور نیز عملیات «فرصت عالی» را با اهداف مشابه انجام میداد.
در 31 شهریور 1366 وزارت دفاع آمریکا اعلام کرد یک کشتی باری ایرانی را که مشغول مینگذاری بوده توقیف کرده و 26 نفر از خدمه آن را هم به اسارت گرفته است. دستکم 3 نفر از خدمه ایرانی کشتی هم در جریان حمله هلیکوپترهای آمریکایی و توقیف آن شهید شدند اما علیاکبر ولایتی، وزیر وقت امور خارجه ایران، در نامهای به دبیرکل سازمان ملل اتهام مینگذاری را رد کرد.
آمریکا چند روز بعد اسرای ایرانی را آزاد اما اعلام کرد که کشتی «ایران اجر» را به ایران بازنمیگرداند و آن را غرق میکند.
در 16 مهر 1366 هلیکوپترهای آمریکایی به گروهی از قایقهای سپاه پاسداران در نزدیکی جزیره فارسی، در آبهای میان ایران و عربستان در خلیجفارس، حمله کردند. در این حمله یک قایق سپاه غرق شد و 2 قایق دیگر هم آسیب دیدند.
آمریکاییها در این حمله 6 نفر از نیروهای سپاه را هم به اسارت گرفتند که 2 نفر از آنها شهید شدند. ایران در همان مقطع اعلام کرد یک هلیکوپتر آمریکایی را در این درگیری سرنگون کرده است اما آمریکا این موضوع را رد کرد.
در 27 مهر 1366 نیروهای آمریکایی سکوهای نفتی ایران را در میدان نفتی رشادت از بین بردند. آمریکا مدعی بود 3 روز پیش از آن نیروهای ایرانی در نزدیکی جزیره فاو به یک نفتکش کویتی که با پرچم آمریکا حرکت میکرد، با موشک کرم ابریشم حمله کردهاند.
آمریکا مدعی بود از سکوهای نفتی میدان رشادت برای پشتیبانی عملیات نظامی استفاده شده است. نخست کشتیهای آمریکایی سکوها را گلولهباران کردند و پس از آن با استفاده از مواد منفجره آنها را نابود کردند. از آنجا که خط لولهای میان سکوهای نفتی میدان رشادت و میدان رسالت وجود داشت، حمله آمریکا، به سکوهای میدان نفتی رسالت هم آسیب زد.
در 25 فروردین 1367 ناو آمریکایی «ساموئل بیرابرتز» در خلیجفارس به یک مین دریایی برخورد کرد. برخورد به مین دریایی آسیب جدی به این ناو زد و 10 نفر از خدمه آن هم زخمی شدند. آمریکا اعلام کرد مین دریایی که به ناوش آسیب زده ایرانی بوده است. آنها میگفتند مینهای دیگری در منطقه یافتهاند که مشخصاتشان با مینهای یافتهشده در کشتی ایران اجر مطابقت داشته است.
ایران گفت منطقه برخورد مین به کشتی آمریکایی در نزدیکی بحرین، مستمرا تحت کنترل نیروهای آمریکایی و کشورهای عرب بوده و ایران امکان مینگذاری در آن را نداشته است. چهار روز بعد و در 29 فروردین 1367 نیروهای آمریکایی به انتقام برخورد مین به ناو ساموئل بیرابرتز در عملیاتی به سکوهای نفتی ایران در نصر و سلمان، با قابلیت تولید در مجموع بیش از 300 هزار بشکه نفت در روز حمله کردند. ایران در واکنش به حمله آمریکا با استفاده از 2 ناوچه سهند و سبلان، قایق توپدار جوشن و چند قایق تندرو، به همراه 2 هواپیمای اف4، تلاش کرد به نیروهای آمریکایی ضربه بزند. نیروهای ایرانی توانستند یک هلیکوپتر کبرای آمریکایی را سرنگون کنند که 2 خدمه آن کشته شدند. یک کشتی تدارکاتی بریتانیایی هم مورد حمله ایرانیها قرار گرفت. در چنین وضعیتی میتوان حادثه شلیک ناو «وینسنس» آمریکایی به هواپیمای مسافربری ایران را بهعنوان پایانی تلخ از سرنوشت جنگ نفتکشها و نبردهای نظامی خلیجفارس دانست، شلیکی ناجوانمردانه که باعث به شهادت رسیدن تمام 290مسافر آن شد و هرچند تبدیل به نقطه پایانی بر درگیریهای زمانه خود شد اما نهایتا همچون جراحتی درمانناپذیر حکایت آن برهه زمانی را ملموس و زنده نگه داشت.چند قرن درگیریهای جسته و گریخته نظامی درون خلیجفارس و تنگه هرمز هیچگاه باعث آن نشد «نماد»های مقاومت ملی ایرانیان در خلیجفارس به اندازه تعداد انگشتان یک دست شود، بهگونهای که گویا در توافقی نانوشته میان عمده صاحبان قلم و تصویر قرار بر سانسور مجاهدتهای انجام شده در این عرصه بوده است. با این همه اما در چند سال اخیر و پس از تولید تعدادی مستند همچون «رو در رو با شیطان» و تدوین چند جلد کتاب همچون «بار دیگر، نادر» و «دریامرد» بود که نام شهید «نادر مهدوی» بهعنوان قهرمانی ملی در عرصه جنگ نفتکشها روی زبانها افتاد و او را تبدیل به نمادی از مقاومت ایرانیان در خلیجفارس کرد.ماجرا از آنجا آغاز شد که با انجام عملیات والفجر8 و کربلای3 و تقویت و تثبیت هرچه بیشتر قدرت نظامی ایران در نبردهای دریایی، عرصه بر رژیم بعث عراق تنگ شد. آمریکا که تا آن هنگام، در پشت صحنه جنگ قرار داشت و غالباً عراق را به عنوان پیشقراول به جنگ با ایران فرستاده بود، با مشاهده ضعف روزافزون قدرت نظامی عراق در دریا، به ناچار به صورت آشکارا و علنی و آن هم در قالب سازمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و به بهانه واهی حفاظت از نفتکشهای برخی کشورهای عربی وارد خلیجفارس شد. تصور این بود با این اتفاق، موازنه قدرت نظامی به نفع عراق تغییر خواهد کرد.
اولین کاروان از نفتکشهای کویتی آن هم با پرچم آمریکا و اسکورت کامل نظامی توسط ناوگان جنگی این کشور در تیرماه سال 1366 به راه افتادند. در این بین، دولت آمریکا عملیات سنگینی را در ابعاد روانی، تبلیغی، سیاسی، نظامی و اطلاعاتی جهت انجام موفقیتآمیز این اقدام انجام داده بود. در این کاروان، نفتکش کویتی «اَلرَخاء» با نام مبدل «بریجتون» حضور داشت که در بین یک ستون نظامی، به طور کامل اسکورت میشد. این نفتکش در فاصله 13 مایلی غرب جزیره فارسی بر اثر برخورد با مینهای کار گذاشته شده توسط سردار شهید مهدوی و یارانش، منفجر شد به طوری که حفرهای به بزرگی 43 متر مربع در بدنه آن ایجاد شد.
واقعه زدن کشتی بریجتون به قدری بزرگ و تاثیرگذار بود که علاوه بر داخل در خارج از کشور نیز بازتاب فراوانی داشت. دو کتاب «جنگ تانکرها» و «در داخل منطقه خطر» درباره این عملیات منتشر شده است. «مارلین فیتز واتر» سخنگوی وقت کاخ سفید در واکنش به این حادثه گفت: «در حال حاضر انتقامگیری از ایران به خاطر این مینگذاری مورد نظر نیست. اما حفاظت از نفتکشها بخشی از اقدامات بلندمدت ایالات متحده است که ادامه خواهد داشت».
اما نبرد اصلی چند ماه بعد در مهرماه66 اتفاق افتاد، شهید نادر مهدوی همراه با تنی چند از همرزمانش جهت گشتزنی و حفاظت از آبهای خلیجفارس با استفاده از دو فروند قایق تندرو توپدار به نام «بعثت» و یک فروند ناوچه به نام «طارق» به سمت جزیره فارسی حرکت میکنند. پس از مدتی حرکت، به ساحل جزیره فارسی میرسند و وسایل و امکانات مورد نیاز خود را از داخل لنجی که قبلاً به جزیره رسیده بود، به داخل قایقهای خود منتقل میکنند. در این اثنا صدای انفجار مهیبی همه را متوجه خود میکند. رادار پایگاه فرماندهی از سوی بالگردهای آمریکایی هدف قرار گرفته و منهدم شده بود. ارتباط ناوگروه با مرکز به کلی قطع شد. لحظاتی بعد، سردار شهید مهدوی و همرزمانش یک فروند بالگرد بزرگ کبری به نام MS6 متعلق به نیروهای آمریکایی را بالای سر خود میبینند. شهید مهدوی بلافاصله نیروهای تحت امر خود را جهت انجام عملیات مقابله به مثل فرامیخواند. هنوز دقایقی از انهدام رادار فرماندهی نگذشته بود که قایق حامل شهید آبسالان و شهید نصرالله شفیعی نیز هدف اصابت موشک آمریکاییها قرار میگیرد. شهید مهدوی و یارانش بشدت در تب و تاب این میافتند بالگرد را بزنند. پس از 15 دقیقه درگیری شدید، کریمی در یک چرخش سریع موفق میشود با استفاده از یک فروند موشک استینگر، یکی از این بالگردها را منفجر کند. در این بین قایق دیگر هم از چند طرف هدف قرار میگیرد. حالا دیگر تنها ناوچه طارق که سردار شهید مهدوی بر آن سوار بود، سالم مانده بود و دو قایق دیگر هدف قرار گرفته بودند و در آتش میسوختند. پس از 20 دقیقه رزم جانانه و مردانه، زنده به چنگال دشمن میافتند. سردار شهیدمهدوی در همان شب نبرد با آمریکاییها به شهادت رسیده بود اما 6 روز گذشت تا در این باره یقین حاصل شود. بالاخره پس از گذشت 6 روز، پیکرهای شهدا و اسرا از مسقط، پایتخت کشور سلطاننشین عمان تحویل گرفته شد و از مرز هوایی وارد فرودگاه مهرآباد تهران شد.