روایت پناه جُستن، سرگذشت محمد؛ از درعا تا مادرید

26/12/1399 12:26 ق.ظ

«من به‌خاطر جنگ اینجا هستم. دوست داشتم برای تحصیل، سفر یا تماشای فوتبال می‌آمدم. نمی‌خواستم پناهنده باشم. اما زندگی همین است.»

«من به‌خاطر جنگ اینجا هستم. دوست داشتم برای تحصیل، سفر یا تماشای فوتبال می‌آمدم. نمی‌خواستم پناهنده باشم. اما زندگی همین است.» محمد شباط، روزنامه‌نگار سوری از درعا در سوریه به مادرید اسپانیا آمده است. او می‌گوید وقتی به اسپانیا برسد زندگی آرام‌تری خواهد داشت اما وقتی پایش به اینجا رسیده، تمامی خاطرات تلخ گذشته به‌سراغش آمده است.

محمد می‌گوید: «من به‌خاطر جنگ اینجا هستم. دوست داشتم برای تحصیل، سفر یا تماشای فوتبال می‌آمدم. نمی‌خواستم پناهنده باشم. اما زندگی همین است دیگر»

ده سال پیش بود که تظاهرات مسالمت‌آمیز سوری‌ها علیه بشار اسد آغاز شد. اما طولی نکشید که این کشور وارد یک جنگ داخلی شد که جان نیم میلیون تن را گرفت و نیمی از جمعیتش را آواره کرد. محمد هم یکی از آنها بود.

آغاز اعتراض‌ها رخدادی بود که زندگی میلیون‌ها تن سوری را تغییر داد، کسانی نظیر محمد که جرأت کرده بودند رؤیای تغییر داشته باشند. موج پرشور بهار عربی و تغییر نظام‌ها به سوریه رسیده بود، و تظاهرکنندگان سوری با اعتراض به بیکاری، بی‌عدالتی فساد دولت راهی خیابان‌ها شدند. headtopics.com

محمد می‌افزاید: «وقتی دیدیدم مردم آمده‌اند و عکس و تصاویر اسد را از خیابان‌ها جمع می‌کنند، جرأت و جسارت ما هم بیشتر شد و حرفمان را فریاد زدیم. در ابتدا هیچ ترسی در کار نبود. »عکس از یورونیوز

ادامه مطلب:
euronews_pe »

روایت پناه جُستن؛ سرگذشت محمد، کنشگر حقوق بشر اهل رقّهمجموعهٔ «روایت پناه جُستن»، هربار نگاهی می‌اندازد به گذشته و حال یکی از پناهجویانی که در سال‌های اخیر پس از جنگ سوریه راهی اروپا شده است سرگذشت محمد، کنشگر حقوق بشر اهل رقّه را ببینید و بخوانید🔽 باعث و بانی این جنگ اگه اروپا و امریکا نبودن کی بود؟ همش دنبال منفعت طلبی هستید شما چی میخوای از اروپا و امریکا میای خاورمیانه

روایت پناه جستن، سرگذشت خالد؛ از میدان جنگ تا میدان مهاجرت«بیشتر اوقات فکر می‌کردم کاری که می‌کنم درست است، اما گاهی هم با خودم چون و چرا می‌کردم، چون کاری که من می‌کردم گاهی جان افراد را می‌گرفت.»

روایت پناه جُستن؛ ماجرای احمد، نقاش اهل حلب در آنتورپ«من بارها چنین لحظاتی را به چشم دیدم. مثلا لحظه‌ای که مدرسهٔ بچگی خودم را بمباران کردند. اما سخت‌ترین‌شان تصویر فرار خانوادهٔ خودم بود که در ذهنم حک شده، این تصویر به‌هیچ وجه از یادم نمی‌رود.» پرداختن به موضوع پناهندگان در این بحران کرونا که نادیده گرفته شده اند و بلاتکلیف مانده اند توسط یورونیوز قابل تقدیر است لطفا ادامه بدید.

روایت پناه جُستن، داستان دورادو؛ رقصنده‌ای از دمشق در پاریسمجموعهٔ «روایت پناه جُستن»، هربار نگاهی می‌اندازد به گذشته و حال یکی از پناهجویانی که در سال‌های پس از جنگ سوریه راهی اروپا شده است. دورادو جدیبا یکی از آنهاست. روایت پناه جُستن این رقصندهٔ سوری را ببینید و بخوانید🔽

«صد روایت، یک روایت»؛ اقدامی علیه فراموشی با روایت زندانیان جمهوری اسلامی

مجموعهٔ «روایت پناه جُستن»، هربار نگاهی دارد به گذشته و حال یکی از پناهجویانی که در سال‌های اخیر به اروپا آمده است.

محمد شباط، روزنامه‌نگار سوری از درعا در سوریه به مادرید اسپانیا آمده است. او می‌گوید وقتی به اسپانیا برسد زندگی آرام‌تری خواهد داشت اما وقتی پایش به اینجا رسیده، تمامی خاطرات تلخ گذشته به‌سراغش آمده است. محمد می‌گوید: «من به‌خاطر جنگ اینجا هستم. دوست داشتم برای تحصیل، سفر یا تماشای فوتبال می‌آمدم. نمی‌خواستم پناهنده باشم. اما زندگی همین است دیگر»

ده سال پیش بود که تظاهرات مسالمت‌آمیز سوری‌ها علیه بشار اسد آغاز شد. اما طولی نکشید که این کشور وارد یک جنگ داخلی شد که جان نیم میلیون تن را گرفت و نیمی از جمعیتش را آواره کرد. محمد هم یکی از آنها بود.

آغاز اعتراض‌ها رخدادی بود که زندگی میلیون‌ها تن سوری را تغییر داد، کسانی نظیر محمد که جرأت کرده بودند رؤیای تغییر داشته باشند. موج پرشور بهار عربی و تغییر نظام‌ها به سوریه رسیده بود، و تظاهرکنندگان سوری با اعتراض به بیکاری، بی‌عدالتی فساد دولت راهی خیابان‌ها شدند.

محمد می‌افزاید: «وقتی دیدیدم مردم آمده‌اند و عکس و تصاویر اسد را از خیابان‌ها جمع می‌کنند، جرأت و جسارت ما هم بیشتر شد و حرفمان را فریاد زدیم. در ابتدا هیچ ترسی در کار نبود. »عکس از یورونیوز

اما طولی نکشید که ترس از راه رسید. رژیم اسد نشان داد که برای در قدرت ماندن حاضر است تا کجاها پیش برود. بیش از ۶ هزار سرباز ارتش راهی درعا شدند. شهر ده روز تمام محاصره شد. ده‌ها تن کشته و حدود یک هزار نفر بازداشت شدند. محمد دوبار در زندان‌های رژیم اسد محبوس شد.

او دربارهٔ آنچه در زندان ها بر او و دیگران رفته می‌گوید: «صد نفر را در مکان کوچکی جا داده بودند. شوک الکتریکی می‌دادند و توهین می‌کردند. یا ما را نزدیک ۹ تا ۱۰ ساعت از پا به سقف آویزان می‌کردند و می‌زدند. تنها جرم ما این بود که در تظاهرات شرکت کرده بودیم و آزادی می‌خواستیم. جرم ما همین بود و بس.»محمد که توانسته بود خود را از دست نیروهای دولتی دور نگاه دارد، از بمباران‌ها جان سالم به در برد، هشت سال جنگ داخلی را گزارش کرد تا سرانجام یک روز مجبور شد بگریزد.

او در انتها می‌گوید: «خیلی وقت بود که این تصاویر را ندیده بودم. خیلی سخت است. خیلی چیزها یادم می‌آید. اینجا کشور من است، خانواده‌ام، رفقا و دوستانم. همه‌چیز ما آنجاست.»