راویان این مجموعه، زندانی سیاسی و عقیدتی هستند یا محکومان جرایم عادی. آنها از زندگی خود در زندان میگویند و ما را با خودشان به سلولهای مختلف ببرند.
در این گزارش یکی از همین زندانیان ما را با زندگی طبقاتی در «فشافویه» همراه میکند؛ همانجایی که زندانی کارگر متعهد میشود ادعایی در قبال نقص عضو یا مرگ خود نداشته باشد.«... و همچنین در صورت بروز هرگونه حادثهای در حین کار که منجر به نقص عضو و یا فوت اینجانب گردد، هیچگونه ادعایی نخواهم داشت.»
عبارت بالا نه متعلق به قرن گذشته است و نه ترجمهای روسی از ادبیات دوران «تزار»؛ قسمتی از تعهدنامهای است که این روزها زندانیان کارگر در زندان «تهران بزرگ» یا همان فشافویه پای آن را انگشت میزنند؛ تعهدنامهای که «شورای طبقهبندی» و قاضی ناظر بر زندان از تمامی شاغلان میگیرند تا به اصطلاح، زندانی «رای کار» شود. سپس آن زندانی را به کارگاههای ساختمانی جهت ساخت واحدهای جدید، کارهای تاسیساتی واحدها، کارگاههای خیاطی تولید لباس و ماسک، امور خدماتی زندان و ... میفرستند.
«روایتهای زندان»، مجموعه گزارشهایی است که راویان آن زندانیان هستند؛ گاه از زندانهای معروف میگویند و گاه از زندانهایی که شاید نامشان را هم نشنیده باشیم.
راویان این مجموعه، زندانی سیاسی و عقیدتی هستند یا محکومان جرایم عادی. آنها از زندگی خود در زندان میگویند و ما را با خودشان به سلولهای مختلف ببرند.
در این گزارش یکی از همین زندانیان ما را با زندگی طبقاتی در «فشافویه» همراه میکند؛ همانجایی که زندانی کارگر متعهد میشود ادعایی در قبال نقص عضو یا مرگ خود نداشته باشد.«... و همچنین در صورت بروز هرگونه حادثهای در حین کار که منجر به نقص عضو و یا فوت اینجانب گردد، هیچگونه ادعایی نخواهم داشت.»
عبارت بالا نه متعلق به قرن گذشته است و نه ترجمهای روسی از ادبیات دوران «تزار»؛ قسمتی از تعهدنامهای است که این روزها زندانیان کارگر در زندان «تهران بزرگ» یا همان فشافویه پای آن را انگشت میزنند؛ تعهدنامهای که «شورای طبقهبندی» و قاضی ناظر بر زندان از تمامی شاغلان میگیرند تا به اصطلاح، زندانی «رای کار» شود. سپس آن زندانی را به کارگاههای ساختمانی جهت ساخت واحدهای جدید، کارهای تاسیساتی واحدها، کارگاههای خیاطی تولید لباس و ماسک، امور خدماتی زندان و ... میفرستند.
من نه فقط از امضاکنندگان این نامه هستم بلکه به تازگی ریاست مجموعه زندان بزرگ جلسهای با چندین زندانی داشت که اتهام آنها «اخلال در نظام اقتصادی» به خاطر «طرح سرمایهگذاری مشترک برای تاسیس کارخانههای جدید در زمینهای اطراف زندان» است. خبر برگزاری جلسه ریاست زندان با زندانیان صاحب سرمایه برای کسی که زندان را تجربه نکرده است، میتواند غیرقابل باور باشد؛ اما این فقط بخشی از حقیقتی است که ما در آن زندگی میکنیم.
چهگونه زندان و دستگاه قضا به کسانی که تصاویرشان را در رسانهها منتشر و به عنوان اخلالگر در نظام اقتصادی کشور به مردم معرفی کرده است، پیشنهاد همکاری مشترک و تاسیس کارخانه میدهد؟
سود حاصل از این فعالیت مشترک اقتصادی که ماحصل کار بیجیره و مواجب زندانیان کارگر است، چه میزان بوده که طرفین را بر سر میز گفتوگو آورده است؟
طرفهای این بحث، مدیریت و کادر زندان، زندانیان صاحب سرمایه و زندانیان کارگر بودهاند.مهر ۱۳۹۹ با تغییر در کادر مدیریت زندان همراه بود. «اصغر فتحی» که در سالهای اول تاسیس زندان تهران بزرگ، ریاست مجموعه را برعهده داشت، پس از حدود سه سال، دوباره به ریاست این زندان منصوب شد. زندانیان قدیمی از او با عنوان «پدرخوانده»، کسی که با شرط «ممنوعیت سیگار» زندان را ساخت و از فروش زبالههای زندان برای خودش خودروی «مازاراتی» خریده است، یاد میکنند.
انتصابات جدید در زندان به سرعت رخ داد. به اصطلاح زندانیان، رییس جدید تیم خودش را بر سر کار گذاشت. روسای تیپها، جانشینان و معاونان ریاست، روسای اندرزگاهها، افسران نگهبان و به دنبال آنها، زندانیان وکیلبند جابهجا شدند.
از جمله دیگر مواردی که در دستور کار قرار گرفت، انتقال کلیه زندانیان عقیدتی سیاسی و بازداشتشدههای آبان ۱۳۹۸ از تیپ پنج به دیگر تیپهای زندان بود.
تیپ پنج زندان، مجموعهای تازه تاسیس است که از سال گذشته زندانیان جرایم مالی را در آن نگهداری میکنند و تقریبا تمامی کسانی که در دادگاههای ویژه اقتصادی محاکمه شده یا متهم هستند، در این تیپ دوران حبس خود را میگذرانند.
اخبار منتشر شده از زیست به اصطلاح «لاکچری» افراد صاحب سرمایه در این تیپ سبب شدند تا هنگام بازدید «محمدمهدی حاجمحمدی»، ریاست سازمان زندانها، فرشها و امکانات بندها برای مدت ۴۸ ساعت جمعآوری شوند تا تفاوت فاحش امکانات سایر بندهای زندان و امکانات خاص در اختیار زندانیان صاحب سرمایه مورد انتقاد بازدیدکنندگان قرار نگیرد.
اقلام و فرشهای جمعآوری شده پس از این بازدید به بندها بازگردانده شدند و ریاست زندان همان شب در جلسه با ۱۰ وکیلبند این تیپ، موضوع را صرفا «سوءتفاهم» خواند!
در واقع، مدیران و پرسنل تیپ پنج زندان، کارگزاران این واحد هستند؛ به عنوان مثال، از یک زندانی ماهانه ۱۰میلیون تومان دستمزد میگیرند تا نامهها و امور دفتری آنها را به بیرون زندان انتقال دهند و اقلام مورد نظر متهم را به داخل بیاورند. با آوردن یک دست لباس، یک رم و فلش، کتاب و مجله یا گوشی موبایل، هدیه خوبی به آنها اهدا میشود. یا با همکاری مسوولان بالادستی، یک مایکروویو درست و حسابی، چند صندلی چرخدار برای نشستن، تلویزیونی با امکانات مولتی مدیا، سرخکنی برقی، یخچالی مجهز، دستگاهی ورزشی برای نصب در هواخوری و... وارد بند میشود.در زندانی که همهچیز، از صدر تا ذیل آن خریدنی باشد و هر چیزی کالایی برای معامله تلقی شود، وضعیت زندانیان صاحب سرمایه قابل تصور است. اما گاه واقعیت از تخیل آدمی شگفتانگیزتر میشود؛ به عنوان نمونه، سلولی را در نظر بگیرید که دو مالک برندهای معروف در اختیار دارند. آنها از طریق تلفن، همچنان به فعالیت خود ادامه میدهند و شرکت را اداره میکنند؛ هشت موبایل، یک آشپز، دو خدماتی، یک نفر برای خرید، یک نفر برای شستوشوی لباسهایشان، دو بار ملاقات خصوصی در هفته و غذاها و میوههایی که تجربه آن حتی در دنیای خارج از زندان برای بسیاری دست نیافتنی است، زندگی طبقاتی در زندان را به کمدی شبیه میکند.
گاه در بندی که با بیش از ظرفیتش پر شده است، یک سلول برای یک صاحبسرمایه خالی میشود. در حالی که دیگران اغلب کفخواب هستند. در گفتوگو با زندانیان مالی، آنچه دستگیر نگارنده متن شد، آن بود که اکثر آنها خود را قربانیان سیستم ناکارآمد اقتصادی، تسویه حسابهای سیاسی و اجحاف دستگاه قضایی میدانند که دادگاههایی بدون وکیل و بدون حق اعتراض برایشان تشکیل داده است.
در واقع، آنها نیز از همین شکاف و ناکارآمدی سازمان زندانها است که جهت بهبود شرایط خود استفاده میکنند.
مسلم است که دیوارهای زندان نه تنها مانع انباشت سرمایه آنها نمیشود بلکه اکنون در زندان نیز امکان ساخت کارخانه و کسب سود برایشان فراهم است؛ آنهم با کارگرانی بیجیره و مواجب.هرچه برخورد مسوولان زندان با صاحبان سرمایه از موضعی پایین است و به اصطلاح، «فلانی جان، فلانی جان» از دهانشان نمیافتد، برخورد آنها با سایر زندانیان، بهویژه زندانیان کارگر مشابه بردگان است. زندان با عدم تامین آب آشامیدنی و غذای مناسب یا حداقل قابل خوردن، برخی زندانیان را ناچار میسازد که اقلام اولیه مورد نیازشان را از جیب خالی خود بپردازند و یا با پولی که با بیگاری کشیدن از زندانیان ضعیفتر در میآورند.
زندانبان از این نیروی کار در ساخت و ساز واحدهای جدید، کارهای تاسیساتی و خدماتی زندان، حتی کارهای انتظاماتی استفاده میکند. در فشافویه، زندانیان، به ویژه کسانی که از بیرون زندان حمایت مالی نمیشوند و به اصطلاح، «بیملاقاتی» هستند و نیز کسانی که باید کمک خرج خانواده هم باشند، ناچارند در کارهای رسمی و غیر رسمی مشغول شوند. برای همین کارها هم ما زندانیان کارگر باید با امضا و اثر انگشت خود، از جانمان بگذریم تا میان میلههای زندان و پشت آن دیوارهای بلند، لقمهای نان گیر بیاوریم مبادا که مجبور شویم حلقهای از زنجیره گردش مواد مخدر باشیم یا امور خدماتی، خرید و شستوشوی لباسهای بالادستیها را برعهده بگیریم یا حتی تن بدهیم به خواستههای جنسی مختلف!
اما دندان طمع مدیران جدید زندان گویی از اسلافشان گردتر است؛ تاسیس کارخانهها و کارگاههای تولیدی در زندان با همکاری و مشارکت پنج زندانی صاحب سرمایه (مجرمان اقتصادی کلان) تنها نمونهای واضح و جدید از بهرهکشی از زندانیان کارگر است.
آنها که جرایم کوچکی را مرتکب شده، اغلب در سنین جوانی هستند و در محلات جرمخیز زندگی کردهاند. در زندان نیز ستم به آنها بیشتر از دیگران است. این روزگار ما است در میان دیوارهای بلند و کوتاه زندان.