عشقی ممنوع بین دو زن
- کارین جیمز
- منتقد سینمایی
کیت وینسلت و سیرشا رونان در فیلمی بازی کردهاند که عشقی ممنوعه را روایت میکند. فیلمی که صریح و به طرزی بیرحمانه، صادقانه است.
عشقهای ممنوعه قرنهای پیشین، همیشه منبع خلق آثاری حیرتانگیز، احساسی و عاشقانه بودهاند. هالی هانتر را در "پیانو"، فیلم هنوز درخشان جین کمپیون به یاد آورید، که با لباسهای قرن نوزدهمیاش کنار ساحل به سوی عاشق خشنش، هاروی کیتل میشتافت. یا در همین سال گذشته، دو زن قرن هجدهمی در فیلم "پرتره بانو" در آتش ساخته ساخته سلین سیاما، که عاشق هم میشوند.
به این فهرست باید فیلم "آمونیت" ساخته فرانسیس لی را اضافه کنیم، فیلمی با بازی کیت وینسلت در نقش ماری آنینگ، مجموعهدار فسیل و سیرشا رونان در نقش شارلوت مرچیسون، زنی که شوهرش به سفر رفته و او را برای بازیابی سلامتش در ساحل لایمرجیس تنها گذاشته است.
سبک فرانسیس لی، شاعرانه و پیشگویانه است. او از روایت خویشتنداری رایج در قرون پیشین، به داستانی درباره عشقی سوزان میرسد.این سبک زیبا در نخستین فیلم او " سرزمین خود خدا" که در سال ۲۰۱۷ ساخت، درباره دو مرد همجنسگرا در مزرعه ای در شمال انگلستان هم به چشم آمد. اما آمونیت بر اساس شخصیتهای واقعی ساخته شده و در زمینه اجتماعی بزرگتری اتفاق میافتد.
لی با جزییاتی غنی، مری و دنیای او را تصویر میکند. او تنها در ساحل با لباسها و ناخنهایی گلی صخره های سنگی را برای کشف فسیل ها میتراشد، در ساحل دریایی پرخروش در مسیر بادهایی تند.
صداهای پس زمینه به قامت صحنه جفت و جورند. از روشنایی بلورین ساحل و آسمان تا اتاقهای تاریک خانه کوچک مری و مادرش که با شمع روشن شدهاند. ساحل چشمگیر و زیبای لایم رجیس البته لوکیشن فیلم زن ستوان فرانسوی هم بوده است. فیلمی دیگر درباره خیانتی که در قرن گذشته رخ داد.
صحنه آغازین فیلم، نمایش اکتشافات ماری آنینگ در موزه بریتانیا را در دورهای نشان میدهد که اعتبار اکتشافات از آن مردان بود. او اسکلت جمجمه ایکتیاسور یکی از شکارچیان دریایی دوران دایناسورها را کشف کرده بود. با این حال اعتبار آن به جای آنینگ به مردی که آن را خرید تعلق گرفت. در همان حال ماری زندگی خود را از راه فروش فسیل های یادگاری به گردشگران میگذراند. کیت وینسلت ، شخصیتی سختگیر اما دلسوز و امیدوار را میآفریند. یکی از بهترین بازیهای ویسلت، محکم و قوی.
رودریک مرچیسون دیرینه شناسی است که به امید آموختن از مری به همراه همسر زیبایش شارلوت، به لایم رجیس آمده است. شارلوت به دلایلی متفاوت از مری، کم حرف است . ما از خلال مکالمهای کوتاه متوجه میشویم که آن دو فرزندی را از دست داده اند. رودریک جایی می گوید من میخواهم همسر درخشان، بامزه و باهوشم بازگردد. او اقتداری پدرسالارانه دارد که به ظرافت در فیلم نشان داده میشود. رودریک به مری پول میدهد تا از شارلوت مراقبت کند و در ضمن فسیلی را که پیدا کرده است تا زمان بازگشت او نزد خود نگه دارد. لی در ابتدا تضاد میان خلق و خوی بی محابای مری و اندوه و ترسو بودن شارلوت را بیش از حد واضح تصویر میکند . شارلوت دستکش بانوان را در دست میکند ، مری در ساحل ادرار میکند. اما هیچ چیز در همین حد نمیماند. وینسلت و رونان از پس عمق دادن به شخصیتها به خوبی برمیآیند.
بیشتر بخوانید:
وقتی شارلوت بیمار میشود و در مغازه مری از حال میرود، مری او را به خانه میبرد و همین جا شروع عاشقی است. واقعیت این بود که مری و شارلوت تا آخر عمر دوست ماندند. لی تاکید میکند که هیچ مدرکی دال بر رابطه جنسی میان آن دو وجود ندارد. اما برای هنر او، این واقعیتها چندان مهم نیستند. مری و شارلوت نه تنها به خاطر ایستادگی برای زنان عصر خود ، که برای فردیتشان مقابل اصول جامعه و سردرگمی اما استقامتشان، بر صحنه زندهاند.
گاهی دیالوگها بسیار کوتاهند اما دوربین نگاهها و واکنشها را ثبت کرده است. وقتی مری برای درمان شارلوت پی آب نمک به مغازه الیزابت فیلپوت با بازی درخشان فیونا شاو میرود، از نگاه طولانی شاو در مییابیم اتفاقی میان او و مری افتاده است. چشمان مراقب و نگاه به پایین مری اما به ما میگوید اتفاق بد به پایان رسیده است. این همان چیزی است که ما میدانیم یا باید بدانیم.
ما میدانیم که رابطه شارلوت و مری به کجا خواهد رسید اما چگونگیاش را نمیدانیم. لی اجازه میدهد حدس بزنیم . چند صحنه صریح سکسی شکی در وجود رابطه باقی نمیگذارد، کشش تنانه دو جانبه میان آنان آشکار است. اما فیلم به همان اندازه بر تغییرات دو زن تاکید میورزد. شارلوت به زندگی بازگشته و مری پوست انداخته است.
از جمله انتخابهای جذاب لی در این فلیم، امتناع از پرداختن نور شدید عاشقانه بر داستان است. حرف او در عوض این است که اشتیاق آتشین میتواند عاشقان را برای درک همدیگر کور کند درست همانقدر که ممکن است آنان را به شاخت دقیقی از هم برساند.
انتخاب هوشمندانه دیگر لی، انتخاب گما جونز برای بازی در نقش مادر مری است که داستان دلگداز خود را به آرامی روایت میکند. در صحنه آخر، فیلم به موزه بریتانیا باز میگردد جایی که آن دو از دو سوی شیشه به هم نگاه میکنند .این صحنه هم به اندازه تمامی صحنههای آمونیت دوست داشتنی، بی رحم و صادقانه است.