آخرین زندانی که مقابل دوربین صداوسیمای جمهوری اسلامی اعتراف کرده، «احمدرضا جلالی» است؛ محقق ایرانی که گفت جاسوس اسراییل بوده و اطلاعات مربوط به دانشمندان هستهای را به دولتهای دیگر داده است. اعترافات او بخشی از یک داستان پیچیده و پرحاشیه در تاریخ پس از انقلاب به شمار می رود.
دو جلسه بازجویی او انجام شد اما ماموران امنیتی راضی نشدند. آنها متنی نوشتند و به آیتالله شریعتمداری دستور دادند که از روی آن بخواند؛ همانطور که در ویدیوی اعترافات او هم مشخص است. او را تهدید کرده بودند که اگر چنین نکند، دختر و پسرش را زندانی و دامادش را اعدام میکنند. همین متن اعتراف اجباری هم دوباره تدوین شد تا آن چه را میخواهند، در فیلم ویدیویی دیده شود.
به گفته پسرش، در اثر این اقدام، هم خانوادهاش منزوی شدند و هم بیماری پروستات آیتالله شریعتمداری به سرطان تبدیل شد. زندانبانها اما با دستور مستقیم آیتالله خمینی از ارایه خدمات درمانی به او چلوگیری میکردند.
اما رهبران حزب توده هم از تیغ برنده جمهوری اسلامی در امان نماندند؛ گروهی اعدام شدند و برخی مانند «مقابل دوربین اعتراف کردند. در آن دوران تیغ اعترافات تلویزیونی به گردن بسیاری اصابت کرد.
BBCHamedani aidaghajar اینکه حسن شریعتمداری اعترافات اجباری فرقه تبهکار و دستگاه امنیتی و راس آن ری شهری ملعون را با عملکرد ثابتی در ماجرای معذرت خواهی عسگراولادی تبهکار از شاهنشاه فقید را یکی می کند هم، از عجایب روزگار است! شریعتمداری_قطب زاده و عسگراولادی هر دو عذر خواستند؛ ولی این کجا و اون کجا..!
طالبان: مانع برگزاری انتخابات ریاست جمهوری افغانستان میشویمطالبان می گوید به جای تلاش برای برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ۲۸ سپتامبر (۶ مهر)، تمرکز تلاش ها باید بر مذاکره با ایالات متحده آمریکا برای رسیدن به یک توافق متمرکز شود تا بر اساس آن واشنگتن نیروهایش را از افغانستان خارج کند و در مقابل طالبان نیز از حملاتش در افغانستان دست بردارد.
هزاران نفر از مردم سائوپائولو علیه رئیس جمهوری برزیل تظاهرات کردندراهپیمایان به اقدام بولسونارو در برکناری چند عضو کمیته تحقیق درباره قتل و آدمربایی در سالهای ۱۹۶۴ تا ۱۹۸۵ اعتراض کردند.
آخرین زندانی که مقابل دوربین صداوسیمای جمهوری اسلامی اعتراف کرده، «احمدرضا جلالی» است؛ محقق ایرانی که گفت جاسوس اسراییل بوده و اطلاعات مربوط به دانشمندان هستهای را به دولتهای دیگر داده است. اعترافات او بخشی از یک داستان پیچیده و پرحاشیه در تاریخ پس از انقلاب به شمار می رود.
یکی از اولین قربانیان اعتراف اجباری تلویزیونی، آیتالله «سیدمحمدکاظم شریعتمداری» بود. او با اختیارات ولیفقیه در اصل ۱۱۰ «قانون اساسی» مخالفت داشت و به آن رای نداد. یک سال و نیم پس از رفراند,م قانون اساسی در فروردین سال ۱۳۶۱، شریعتمداری را متهم به اطلاع داشتن از کودتایی کردند که ادعا شده بود «صادق قطبزاده»، وزیر وقت امور خارجه، مدیرعامل سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران در اوایل انقلاب و عضو شورای انقلاب در صدد انجام آن بوده است. بنابراین اتهام، شریعتمداری را مجبور به حصر خانگی کردند.
«جامعه مدرسین حوزه علمیه قم» هم او را از مرجعیت خلع کرد؛ روحانی نامداری که «محمد ریشهری»، حاکم شرع وقت دادگاههای انقلاب اسلامی و دادگاه انقلاب ارتش که وزیر اطلاعات (بین سالهای ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۸)، دادستان کل کشور و دادستان دادگاه ویژه روحانیت هم بوده است، در خاطراتش نوشته بود برای حاضر شدن در جلسه بازجویی شریعتمداری، به خودش دل و جرات داده بود. اما بازجوییها و سانسور اظهارات او از همان زمان شروع شد. احتمالا روحانی بودن آیتالله شریعتمداری باعث شده بود که او را مورد شکنجه فیزیکی قرار ندهند، وگرنه شکنجههای فیزیکی همزمان با روی کارآمدن جمهوری اسلامی از سر گرفته شده بود. ولی تهدیدهای متعدد باعث شد اولین نفری باشد که تن به اعتراف اجباری می دهد.
دو جلسه بازجویی او انجام شد اما ماموران امنیتی راضی نشدند. آنها متنی نوشتند و به آیتالله شریعتمداری دستور دادند که از روی آن بخواند؛ همانطور که در ویدیوی اعترافات او هم مشخص است. او را تهدید کرده بودند که اگر چنین نکند، دختر و پسرش را زندانی و دامادش را اعدام میکنند. همین متن اعتراف اجباری هم دوباره تدوین شد تا آن چه را میخواهند، در فیلم ویدیویی دیده شود.
«حسن شریعتمداری»، فرزند آیتالله شریعتمداری در یادآوری آن روزگار میگوید که آن نامه اعتراف را ریشهری و «علی فلاحیان»، وزیر سابق وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران به کمک «احمد خمینی» نوشته بودند. همزمان محل زندگی او و دفترش و موسسه «دارالتبلیغ اسلامی» توسط دادستان انقلاب وقت که «سیدحسین موسوی تبریزی» بود، با موافقت و تایید آیت الله خمینی مصادره شد و حزباللهیهای قم شعار «اعدام باید گردد» علیه وی سر دادند.
حسن شریعتمداری میگوید شعار «مرگ بر ضد ولایت فقیه» هم در همان زمان علیه پدرش ساخته شد و تا امروز به هر مناسبتی، از جمله در نمازجمعهها سرداده میشود. اما به هرحال، تهدیدهای بازجوها کارساز بود و آیتالله شریعتمداری مقابل دوربین قرار گرفت.
به گفته پسرش، در اثر این اقدام، هم خانوادهاش منزوی شدند و هم بیماری پروستات آیتالله شریعتمداری به سرطان تبدیل شد. زندانبانها اما با دستور مستقیم آیتالله خمینی از ارایه خدمات درمانی به او چلوگیری میکردند.
در اوایل پیروزی انقلاب و قدرتگیری جمهوری اسلامی، اعترافات تلویزیونی رونق داشت و اثرگذار بود؛ همانطور که خانواده آیتالله شریعتمداری هم تبعات آن را تحمل کردند: «برخی از نزدیکترین آدمها نیز در اثر تبلیغات و هیاهویی که به راه انداخته بودند، فکر میکردند آن چه جمهوری اسلامی میگوید، بخشی از واقعیت است. حتی بسیاری ازنیکخواهترینها هم فکر میکردند پدرم فریب قطبزاده را خورده است. در آن زمان، نظام پایگاه اجتماعی وسیعی داشت و باورپذیری مردم حداکثری بود. اغلب خمینی را قدیسی میدانستند که به هیچوجه وارد چنین توطئههایی نمیشود.»
حسن شریعتمداری بلافاصله در مصاحبه مطبوعاتی که همانزمان در پاریس برگزار شد، آنچه بر سر پدرش آمد را «کودتایی موفق» خواند: «به نظر من کودتا علیه پدرم، ادامه انتقام اعدام "شیخ فضلالله نوری" توسط مشروطهطلبان بود. پدرم نماد مشروطهخواهی بود. این کودتا با محوریت احمد خمینی، "حزب توده" و همفکری و موافقت و تصویب آیتالله خمینی اتفاق افتاد.»
اما رهبران حزب توده هم از تیغ برنده جمهوری اسلامی در امان نماندند؛ گروهی اعدام شدند و برخی مانند «مقابل دوربین اعتراف کردند.
عمویی پیش از انقلاب، ۲۳ سال زندانی بود ولی حاضر نشده بود برگه اعترافات را امضا کند. اما در سال ۱۳۶۱ دستگیر شد و پس از چند هفته مقابل دوربین اعتراف کرد: «دستانم را بستند و از یک حلقه من را آویختند. نوک پنجههایم روی زمین بود. انگار تکتک جوارح بدنم بیرون کشیده میشد. مثل پاندول تکانم میدادند تا اینکه ایست قلبی کردم.»
بازجوها از عمویی میخواستند رابطه سیاسی خود را با همسر آیتالله خمینی فاش کند: «وقتی اولین بار من را به تخت بستند که کابل بزنند، هر دو بازجویم دست به سوی آسمان بالا بردند و گفتند بارالها، برای عظمت اسلام میزنیم. در لابهلای زدنها، وقتی به نهایت ضعف رسیدم، بازجو گفت مصاحبه میکنی؟ پذیرفتم.»
در آن دوران تیغ اعترافات تلویزیونی به گردن بسیاری اصابت کرد. صادق قطبزاده، وزیر وقت امور خارجه و عضو شورای انقلاب، «مهدی هاشمی» از موسسان سپاه پاسداران و برادر داماد آیتالله «حسینعلی منتظری»، «طاهر احمدزاده» نخستین استاندار خراسان و از هواداران «نهضت مقاومت ملی» و «عزتالله سحابی» عضو شورای انقلاب و نماینده اولین دوره مجلس شورای اسلامی از نمونههای بارزی بودند که مجبور به اعتراف تلویزیونی شدند.
عزتالله سحابی در نوشتههای خود به شکنجههایی که باعث اعترافاتش شد، پرداخته است. اگرچه تهدید به دستگیری پسرش، عامل اصلی تن دادن به این اعترافات بود اما بازجوها او را شکنجه داده بودند؛ از دستبند قپانی و شلاق تا کابل و آویختن از سقف. تا آنکه او هم بالاخره تن به روخوانی از متنی داد که بازجوها برایش تنظیم کرده بودند.
طاهر احمدزاده هم اگرچه در دوران شاه تن به خواستههای بازجوها نداد اما در زندان جمهوری اسلامی اعتراف کرد؛ در حسینیه «اوین»، مقابل دیگر زندانیان.
«مستوره احمدزاده»، دختر او در مراسم درگذشت پدرش، بخشی از دستنوشتههایش را که راوی شکنجهها و شکستن او بود، خواند. شکنجههای فیزیکی احمدزاده کم تر از یک ماه پس از دستگیری، در ۱۹ شهریورماه شروع شد: «من را در طبقه دوم شعبه ۷ دادسرای اوین روی تختی به شکم خواباندند. دستها و پاهایم را بستند. یک نفر روی کمرم نشست و در دهانم هم پتو گذاشتند. نوار سخن رانی آیتالله "طالقانی" پخش شد. گویا انتقام او را از من میگرفتند. بازجو گفت بسمالله الرحمان الرحیم و کابل را برداشت و شروع به زدن کرد. در حضور من، دیگران را هم شکنجه میکردند.»
احمدزاده برای ساعتها و روزها پشت سر هم شلاق و کابل خورد تا آنکه به فکر خودکشی افتاد. اما در نهایت بنا بر خواستههای بازجویان، اعتراف کرد.
یک نمونه برجسته و پیچیده دیگر، «سیامک پورزند»، روزنامهنگار و منتقد سینمایی بود که در نهایت پس از سالها شکنجه جسمی و روحی، تن به اعتراف داد اما دیرتر خود را از ساختمان خانهاش به پایین پرتاب کرد.
در دهه 70 هم اعترافهای اجباری ادامه داشت. «فرج سرکوهی»، «رامین جهانبگلو» و «علی افشاری» نمونههای دیگر اعترافات اجباری در آن دهه هستند. بعد از «جنبش سبز» سال88 نیز برخی در دادگاههای نمایشی حاضر شدند و اعتراف کردند؛ مثل «محمدعلی ابطحی» و «محمد عطریانفر».
حالا در دهه 90، اعترافات تلویزیونی با همان سبک و سیاق به شهروندان دو ملیتی رسیده است. این اعترافات مانند دهه اول حکومت جمهوری اسلامی اثرگذاری اجتماعی خود را از دست داده است اما یکی از روشهایی است که هم چنان جمهوری اسلامی از آن سود میجوید.
حسن شریعتمداری میگوید بخشهایی از حکومت هم چنان خریدار شکنجه و اعترافهای اجباری هستند و همین باعث شده است که استفاده از این روشها برای اقناع آنها یا گروگانگیری برای بدهوبستانها با قدرتهای بزرگ هم چنان ادامه پیدا کند.
او معتقد است بسیاری ازعاملان شکنجههای اوایل انقلاب و دهه 60، جریانی هستند که دیرتر عنوان «اصلاحات» به خود دادند: «اما هیچگاه به نقد این اعمال خود برنخاستند و همواره به دوره طلایی امام اشاره کردهاند؛ دورهای که با اعترافگیری از آیتالله شریعتمداری آغاز شد وبا کشتار ۱۳۶۷ ادامه و با حصر آیتالله منتظری خاتمه یافت.»
«رضا علیجانی»، روزنامهنگار و فعال سیاسی، دهه 60 را در زندانهای جمهوری اسلامی گذرانده است. او اهداف جمهوری اسلامی را در شکنجههای فیزیکی و روانی برای اعتراف گیری چنین دستهبندی میکند: «در هم شکستن متهم، خراب کردن فرد در اذهان عمومی، محکوم کردن یک جریان سیاسی، عبرت هواداران، مایوس کردن مخاطب حتی اگر برایش باورپذیر نباشد، بالا بردن هزینه فعالیت سیاسی، ایجاد ارعاب و یاس در مخاطب.»
اضافه می کند:«اما اخیرا شکنجه با هدف باجگیری زیاد شده است؛ خصوصا برای دو ملیتیها. در واقع، بعضی از آنها بازداشت میشوند تا پول از کشوری که ملیت فرد است، آزاد شود یا معاملهای صورت گیرد.»
روشهای شکنجه در دهههای مختلف تغییر کرده است. در دهه اول جمهوری اسلامی، محور شکنجهها فیزیکی بود که به روایت زندانیان، بدترین نوع آن کابل محسوب میشود. از اواسط دهه 70 به بعد، شکنجهها بیش تر سبک و سیاق روانی پیدا کردند؛ یعنی «شکنجه سفید» که بدترین نوع آن هم انفرادیهای طولانی مدت است. از دیگر روشهای شکنجه، فریب زندانی است؛ ارایه خبرهای دروغ یا دادن تحلیلهای اشتباه به وی و تهدید زندانی به دستگیری یا به خطر افتادن امنیت جانی اعضای خانوادهاش. این سناریوها گاه تا اعدام مصنوعی هم پیش رفته اند.
رضا علیجانی میگوید روشهای شکنجه به مرور پیچیدهتر شده اند: «تجربه ساواک به شکنجهگران جدید به ارث رسید. تجربه سازمانهای اطلاعاتی بلوک شرق هم آن را تکمیل کرد.»
او معتقد است جمهوری اسلامی خودش صاحب سبک است و میتواند این روشها را صادر کند اما محتوای اعترافهای اجباری تغییر نکرده است و در همچنان بر پاشنه حقانیت نظام جمهوری اسلامی و باطل بودن متهمان میچرخد.
از روشهای دیگر شکنجهها که به گفته علیجانی، بیش تر بر سر زنان هوار میشود، اعترافات اخلاقی است:«زنان را مجبور میکنند به روابط نامشروع با شخصیتهای سیاسی اعتراف کنند.»
به باور او، دیگر این روشها میان مردم خریداری ندارند و حتی بخشهایی از حکومت جمهوری اسلامی هم آن ها را رد میکنند؛ به طوری که آیتالله خامنهای گفته بود اعتراف فقط علیه خود اعتبار دارد وگرنه علیه دیگری ادعا خواهد بود. اگرچه این گفته رهبر جمهوری اسلامی دلیلی بر حذف این دستور کار نیست.
علیجانی معتقد است جمهوری اسلامی به شکنجه «معتاد» است و آن را از ملزومات خود میداند، هرچند اهداف وروشهایش در دهههای مختلف تغییر کرده اند: «سناریویی نوشته میشود که دروغ بودن آن مشخص است. تنها راه اعتراف، شکنجه است. وقتی حقانیت زندانی چنین عریان است و باطل بودن طرف مقابل همهجانبه شده، راهی جز شکنجه برای حکومت باقی نمانده است. حکومت محکوم به استفاده از این شیوه است.»