میدانم که دوستان همین احساس را در برخورد با پلیس یا ماموران امنیتی به دفعات تجربه کردهاند؛ مثل «طاها»، مرد ترنسی که از تجربه خود میگوید:«در ارومیه زندگی میکردم.
هنوز مراحل قانونی برای تایید ترنس بودن و اخذ مجوز برای ترنزیشن و جراحی از دادگاه را شروع نکرده بودم اما خیلی درگیر شناخت خودم و هویتم بودم. چند وقتی بود که اگر فرصتی پیش میآمد، با لباس منتسب به مردانه در اجتماع ظاهر میشدم. دوست داشتم به خود واقعیام نزدیکتر باشم. حدود ساعت هفت شب بود. با دو تا از دوستان دخترم بیرون از خانه بودیم. قدم میزدیم و صحبت میکردیم که دو خانم محجبه به سمت ما آمدند و به پوشش و حجاب دوستانم ایراد گرفتند. من از ترس اینکه بفهمند ترنس هستم، نایستادم و به مسیرم ادامه دادم. اما آنها متوجه شده بودند که با هم هستیم. از دوستانم پرسیده بودند آن پسر که بود و با شما چه نسبتی داشت؟ دوستانم هم از ترسشان گفته بودند که دوستمان است و ترنس است و هنوز جراحی نکرده و از این حرفها…
یکی از خانمها دنبالم راه افتاد. به مسیرم ادامه دادم اما همچنان دنبالم میآمد. بالاخره ایستادم تا ببینم چه میخواهد. خیلی عجیب، با فاصله زیادی از من ایستاده بود و سر تا پایم را ورانداز میکرد؛ انگار که من موجود عجیبی هستم. اسمم را پرسید. گفتم طاها هستم.
راهپیمایی معترضان به خشونت پلیس در میانمار باز هم به خون کشیده شددست کم در دو مورد مشخص شده است که افراد بازداشتشده چند ساعت پس از ربوده شدن به دست پلیس، در بازداشتگاه جان سپردهاند. دموکراسی آمریکایی همچنان قربانی میگیرد.
وقتی در ایران زندگی میکردم، تجربههای متفاوتی در برخورد با پلیس و مراجع قانونی داشتم. به خاطر میآورم روزی که به همراه دوستانم در خیابانی در رشت دستگیر و به کلانتری برده شدیم. آنها پسر بودند و من لباس منتسب به زنانه، منطبق با هویت جنسیتی خود پوشیده بودم. من بیشتر ترسیده بودم؛ چون «ترنس» بودم؛ چون هویت قانونی من با هویت جنسیتی زنانهام منطبق نبود؛ چون خانوادهام نمیدانستند گاهی با پوششی که دلخواهم است، بیرون میروم؛ چون میدانستم اگر ماموران بفهمند یک زن ترنس هستم، بیشتر اذیتم میکنند. این ترس در کلانتری چندین برابر شد وقتی ماموران شک کردند و از همدیگر میپرسیدند پسر است یا دختر؟ عرق سرد روی تنم نشست وقتی شنیدم که گفتند او را بازرسی بدنی میکنیم.
میدانم که دوستان همین احساس را در برخورد با پلیس یا ماموران امنیتی به دفعات تجربه کردهاند؛ مثل «طاها»، مرد ترنسی که از تجربه خود میگوید:«در ارومیه زندگی میکردم. هنوز مراحل قانونی برای تایید ترنس بودن و اخذ مجوز برای ترنزیشن و جراحی از دادگاه را شروع نکرده بودم اما خیلی درگیر شناخت خودم و هویتم بودم. چند وقتی بود که اگر فرصتی پیش میآمد، با لباس منتسب به مردانه در اجتماع ظاهر میشدم. دوست داشتم به خود واقعیام نزدیکتر باشم. حدود ساعت هفت شب بود. با دو تا از دوستان دخترم بیرون از خانه بودیم. قدم میزدیم و صحبت میکردیم که دو خانم محجبه به سمت ما آمدند و به پوشش و حجاب دوستانم ایراد گرفتند. من از ترس اینکه بفهمند ترنس هستم، نایستادم و به مسیرم ادامه دادم. اما آنها متوجه شده بودند که با هم هستیم. از دوستانم پرسیده بودند آن پسر که بود و با شما چه نسبتی داشت؟ دوستانم هم از ترسشان گفته بودند که دوستمان است و ترنس است و هنوز جراحی نکرده و از این حرفها…
یکی از خانمها دنبالم راه افتاد. به مسیرم ادامه دادم اما همچنان دنبالم میآمد. بالاخره ایستادم تا ببینم چه میخواهد. خیلی عجیب، با فاصله زیادی از من ایستاده بود و سر تا پایم را ورانداز میکرد؛ انگار که من موجود عجیبی هستم. اسمم را پرسید. گفتم طاها هستم. با کنجکاوی پرسید دختری یا پسر؟»
طاها میگوید که آن روزها شرایط روحی خوبی نداشته و فشارهای زیادی را تحمل میکرده است. برای همین توان این را در خود نمیدیده که شرایطش را برای آن زنان محجبه توضیح دهد. به همین خاطر سکوت کرده و چیزی نگفته است اما ماموران با ماشین پلیس آمده او را به کلانتری برده بودند.
طاها تعریف میکند: «راننده ماشین یک مرد بود و دو زن هم در آن نشسته بودند. مدام سوال پیچم میکردند که این چه وضع لباس پوشیدن است و چرا با این سر و وضع بیرون آمدهای؟ نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم برایشان توضیح دهم. گفتم ترنس هستم، درباره ترنسها چیزی میدانید؟ یکی از زنها گفت یعنی دوجنسهای؟ احساس درماندگی کردم در برابر آدمهایی که چیزی از من نمیفهمند و من بیهوده تلاش میکنم تا برایشان توضیح دهم. از ماموری که رانندگی میکرد هم پرسیدم شما میدانید ترنس یعنی چه؟ گفت نه و من هم دیگر سکوت کردم.»
ترنس یا ترنسجندر به فردی گفته میشود که هویت جنسیتی خود را متفاوت با جنسیتی که در بدو تولد بر اساس ظاهر اندام جنسی به او نسبت داده شده است، تعریف میکند؛ به عنوان مثال، فردی که در بدو تولد به او جنسیت زنانه نسبت داده شده اما او خود را یک مرد میداند، یک مرد ترنس است و یا فردی که با اندام جنسی منتسب به مردانه متولد و جنسیت مردانه به او نسبت داده شده اما او جنسیت خود را زنانه تعریف میکند، در واقع یک زن است. البته ترنسها میتوانند خود را در هیچ یک از دو دسته زن و مرد تعریف نکنند.
طاها از جو بد اداره پلیس و رفتار بسیار آزاردهنده ماموران تعریف میکند؛ از سوالات زیاد و بیموردی که از او میپرسیدند: «انگار با یک مجرم روبهرو بودند. برایشان توضیح دادم که ترنس بودن یعنی چه و از شرایط خودم گفتم. گفتم که در مراحل روانشناسی و روانکاوی هستم. حتی اسم و مشخصات روانشناس را هم پرسیدند. خیلی احساس بدی داشتم که عدهای دور من جمع شدهاند و سوال و جوابم میکنند؛ سوالهایی که هیچ ارتباطی به آنها نداشتند. درمانده و ناتوان بودم از شرایطی که در آن گرفتار شده بودم. خودم را بیدفاع و تنها احساس میکردم و نمیدانستم برای نجات خودم میبایست چه کار کنم. خلاصه اینکه مدارک شناسایی من را چک کردند و تعهد دادم با پوشش منتسب به مردانه رفت و آمد نکنم. احساس میکردم تعهد دادهام که خودم نباشم و هویت واقعی خود را زندگی نکنم.»
اضطراب و فشاری که طاها از این ماجرا تجربه کرده بود، باعث شد تا مدتها با دوستان دختر خود بیرون نرود: «هیچ وقت نتوانستم اذیت و آزارهای روانی آن شب را فراموش کنم. اصلا نمیدانستم که کجا هستم و من را به کجا بردهاند. با حرفها و سوالاتی که با حالتی تمسخرآمیز از من میپرسیدند، سعی میکردند تحقیرم کنند. فقط خدا کمکم کرد که آن شب جان سالم به در بردم و از دستشان خلاص شدم.»
تجربه طاها، تجربه مشترک هزاران ترنسی است که اگر گذرشان به پلیس و نیروهای امنیتی بیفتد، ممکن است شاهد برخوردها و رفتارهای بسیار بدتری باشند. با وجودی که ترنسها در ایران مجرم شناخته نمیشوند اما قوانینی برای حمایت آنها نیز وجود ندارد و در برخورد با تبعیض و خشونت، نمیتوانند به مراجع قانونی مراجعه کنند. چه بسا در بسیاری از موارد، خود قانونگذار و مجری قانون عاملی برای این خشونتها باشند.
عدم آگاهی درباره افراد ترنس یکی از دلایلی است که این افراد در جامعه با برخوردهای بسیار بدی از سوی نیروهای امنیتی و پلیس مواجه میشوند و مورد تبعیض و خشونت قرار میگیرند. اثرات مخرب این تبعیضها و خشونتها ممکن است بر روح و روان و حتی جسم و جانشان تا همیشه باقی بماند.