هفته هنر و فرهنگ؛ مرگها، خانه رو به ویرانی، هنرمندان تشنه کار
- مسعود بهنود
- روزنامه نگار
عزاداری های محرم با تصویرهایی از مراسم گاه منظم و گاه به هم تنیده و بی نظم، باری تمام شد. هفته ای که سینماها فیلم پخش می کردند و بخشی از نمایشخانههای تهران و چند شهر بزرگ، آب و جارو کرده بودند، با زحمت بسیار و بی آن که هزینه های کار را تامین کنند. وزیر ارشاد به دیدار نقاش با سابقه ایران درودی رفت اما پیشکوتان هنرمند زیر فشار سخت معیشت و خانه هنرمندان، یادگاری از دوران اصلاحات رو به تعطیل می رود.
نگاه های مردم، نگران اوج گیری تازه کرونا از اثر هجوم هفته قبل هزاران خودرو به سوی شمال بود، و نگران بازشدن مدارس که مانند همیشه روز خوش دوران کودکی نیست. نه کسی نظرش به کرشمه جناح اصولگراست که انتخابات و فتح آخرین بخش حکومت را در سر دارند، نه حتی چشمی به نتیجه انتخابات آمریکا. گرچه گاهی در طنزنوشته ها این پرسش مطرح می شود که ترامپ خوبه یا بایدن، پاسخ ها یکسان است.
همپای شبکه های مجازی که میدان آزادی بیان و افشاگری اند، نمایشنامه ها هم گاهی مضمون های تازه ای را در لابلای آثار کلاسیک می یابند و سخن هایی می گویند که برخی بابتش ماه هاست، به زندانند. انتشار بی معطلی کتاب تازه ای از محمود دولت آبادی و درگذشت حمیرا نکهت شاعر سرشناس افغان، فرهاد احمدی استاد معمار و مسعود مهرابی مدیر ماهنامه فیلم از جمله خبرهای خوب و بد هفته هنر و فرهنگ بود.
هم در این زمان نمایشگاه گروهی کووید ۱۹ شرح شهرهای ویروس زده امروزست. که این هفته در گالری طهران برپا شد. ادل رودریگز با تصویر سازی هایش، علیرضا پاکدل با کاریکاتور، مریم سعیدپور با عکاسی، کوثر پلنگی با نقاشی، علی خالق با هنر مفهومی، بهناز محمدهادی با مجسمه و ماریو فوئنتس با پوسترهایش در این نمایشگاه شرکت دارند .
بی ماسک پریشان
برخی از هنرمندان با دیگ های نذری و کتل های مراسم، عکس یادگاری و سلفیها گرفتند. عده ای دیگر در پست های اینستاگرامی، با موهای بلوند، سراپا سیاه پوشیده، جلوه تازه ای به سنت کهن دادند. چنین بود که نمایندگان مجلس و امام جمعه مشهد باز نگران شبکه های اجتماعی بدون فیلتر شدند. و باز چنین بود که طنزنویسان و شاعران هم وارد صحنه شدند. چنان که محمود اکرافی فر شاعر همشهری علم الهدی به نوشته خبرگزاری تنسیم سرود:
این من که خراسانیام و ساکن تهران / بیماسک پریشانم و با ماسک پریشان
چشمان تو با ماسک غزالی است که خفته است / در خاطرهی خاک غزلخیز خراسان
هر چند که دلتنگ نگاه توام، اما / بی ماسک نیا پیش من ای پسته خندان
و سعید بیابانکی شاعر نوشت:
ناگهان ماسک برانداخته ای یعنی چه؟ / مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه؟
نفس تنگی نشریات هنری
حرفه هنرمند، ماهنامه معتبرهنرست و از معتبرترین ها، اما مانند بسیاری دیگر از مجلات مستقل که رابطه ای با بودجه دولت و سازمان های عمومی ندارند، به سختی در دوران کرونا نفس می کشد. در خبر شدیم که شماره ۷۶ مجله به بیماری های همه گیر در بطن تخیل هنری پرداخته. مجموعه مفصلی از اشارات هنری ایرانی و جهانی. از جمله مقالات این مجموعه نزاع علم و دین است و سابقه طولانی آن. نزاعی که هم اکنون در صفحات روزنامه ها و فیلم هایی از مراسم سوگواری محرم و سخنان مداحان و اغراق گویان خبر از ادامه ماجرا دارد.
حرفه هنرمند شماره ای چنین به روز و کارآمد را هنوز نتوانسته به حلیه طبع بیاراید، هم از این رو دست در کاران از خواستاران و خریداران خود خواسته تا مجله را پیشخرید کنند.
به زبان دیگر بخش هایی از هنر و فرهنگ، دارد به سختی نفس می کشد.
مرگ چنین خواجه
مسعود مهرابی به عنوان مدیر ماهنامه فیلم از دوران جنگ (۳۸ سال پیش) در مطبوعات ایران گل کرد اما پیش از آن در روزنامه آیندگان و چند نشریه دیگر، مدتی به عنوان کاریکاتوریست و چندی به عنوان منتقد هنری مشغول بود.
آن ها سه تن بودند مهرابی، هوشنگ گلمکانی و عباس یاری که از روز نخست نامشان بالای شناسنامه رفت و ماند. اینک بعد از مرگ نابهنگام و نامنتظرش، شاید بهتر نگاه را بتوان از زاویه نزدیک دید.
گلمکانی و یاری هنگام وداع بر بالای مزارش، سخنانی گفتند.
گلمکانی، سردبیر ماهنامه فیلم یه یادها آورد که در این راه دراز، گاه اختلاف هایی هم داشته اند. "چهلوپنج سال آشنایی و همکاری زمان کمی نیست. و این سیوهشت سال مجله فیلم؛ با همه فرازونشیبها در رابطهمان. هرچند میانهای با من نداشت اما هیچ گاه حتی در میانه غبارها هم ذرهای در سلامت ذاتش شک نکردم. مرگ مسعود را به قول دوست مشترکمان باید آینه عبرتی کنیم در اثبات این حقیقت که همه فقط یک بار زندگی میکنیم و در این یک بار، تمرکز بر تلخیها و سیاهیها تمامی زندگی را تلخ و سیاه میکند".
هوشنگ گلمکانی در ضمن گفت در تمام عمرم، هیچ روزی به اندازه روز رفتن مسعود، تماس و پیام نداشتم. کاش یکی از آنها از خودش بود که میگفت: 'ای ه. گاف لعنتی!، من بیخیال همه چیز شدم. بیا بنشینیم چایی، قهوهای، کوفتی بخوریم و بگو ببینم میخواهی چه کنی، چی بسازی، چه غلطی بکنی؟ '.
اما گویی ما فقط سزاوار دریغ و حسرتیم. و نمیدانم چهقدر طول میکشد آدم به کلمه "مرحوم" در کنار یک اسم عادت کند.
عباس یاری دبیر اجرایی و تحریریه ماهنامه بر بالین رفیق، او را یک شریک، یک برادر و همراه صادق خواند و گفت "مسعود میخواهم امروز از تو گلایه کنم، بسیاری از همکاران مجله بویژه ساکنین ساختمانِ ما در کوچه سام، وقتی ساعت نه تا ده شب صدای قفل شدنِ درِ مجله را در طبقه پنجم میشنیدند، متوجه میشدند داری بعد از ساعتها کار، راهی خانه میشوی. چرا که در تمامی این سیوهشت سال تو همیشه آخرین نفری بودی که مجله را ترک میکردی، این دفعه چرا بدقولی کردی و زودتر از ما با مجلهای که جهان و عشق و زندگی تو و ما بود، وداع کردی...؟ چرا این بار زودتر از ما صحنه را ترک کردی...؟"
تمامی کاروان دست اندرکاران سینما و همه کسانی که با قلم همراه این کاروان بودند، داغدار مرگ مسعود مهرابی، نوشته اند. این نوشته ها، روزی روزگاری جمع می شود و می شود خاطره جمعی از روزنامه نویس محتاطی که راز پایداری را خوب یافت و نقش خود را خوب بازی کرد. مگر زمانی که فیلمی را نقد می نوشت که در آن جا تند و صریح و بی رحم می شد. مصالحه نمی کرد مگر بر سر ماندن ماهنامه ای که جای خود را در این ۳۸ سال به تمامی در میان نشریات ماندنی نگاه داشت.
از مسعود مهرابی جز هنر مدیریت نشریه پنج کتاب از مجموعه طرح ها و کاریکاتورهایش مانده و تاریخ سینمای ایران، در قالب ۱۰ کتاب پربار و قطور مانده است که تقریبا دیگر چیزی از سینما از اِز تا ۱۵۰ سال باقی نگذاشته. بخش عمده کتاب ها را گذاشت تا آنلاین دیده و خوانده شود. چرا که ممیزان باور نداشتند که بدون فردین و بهروز وثوقی، ایرن و فروزان نمی توان تاریخ سینمای ایران را دید.
سرگشتگی بی انتها
نمایش اودیسه ۲۰۲۰ نوشته امین طباطبایی و با کارگردانی آرش دادگر، برای چندمین بار، و این بار در تئاتر شهر روی صحنه رفت. نمایشی که هر اجرا، عده بیشتری را به استقبال از آن رسانده است. پیام مستتر در متنی که امین طباطبایی از هومر وام گرفته، به گوش ها رسیده.
قصه این نمایش حکایت ادیسه فاتح جنگ ترواست، که سازنده آن اسب چوبی تاریخی بود که سال ها روی آب سرگردان مانده. و حالا که اولیس پس از ده سال آوارگی به خانه برگشته، با این تجربیات درهم و خیالات مبهم چگونه است.
نیلوفر ثانی منقد در روزنامه اعتماد با عنوان "سرگشتگی بی انتهای بشر مصرف گرای بی مصرف" نوشته: "از ویژگیهای مهم یک اثر نمایشی، متنی است منسجم و البته محتوایی با ظرفیت کشف مدام که همزمان از وجوه تئاتری برای به ثمر رسیدن آنچه در نهایت روی صحنه شکل میگیرد، برخوردار باشد... با دغدغههای انسان امروز (نیز) مواجه باشد و در نهایت بتواند جهان منحصر به خودش را بسازد و ارائه دهد؛ جهانی خودبسنده."
منقدی دیگر نوشته است: "متن طباطبایی ظرفیتهای لازم یک اثر هنری توام با روایتها، ارجاعات بینامتنی و کنشهای درونی را داشته و با گنجاندن ظرافتهای طنز، از امکانات موجود در آن بهعنوان تکمیل کننده فضای مورد نظر نویسنده در متن بهره گرفته است. کمدی انسانی که بشر در عین جدیت زیست و آفرینش در آن گرفتار است و آنچه در زندگی و بر صحنه نقش میبندد، در نهایت حتی میتواند تنها یک شوخی باشد."
ادیسه ۲۰۲۰ با بازی امین طباطبایی، عمار عاشوری، آرش دادگر و ندا حبیبی، در محیط قرنطینگی، دریچه ای گشوده برای کسانی است که نمایش به اندیشیدن وامی داردشان. شاید از همان عددی که در نام نمایش قرار گرفته، بیننده بیشتر به معنای کار هدایت شود.
مرگ معمار
مهندس فرهاد احمدی را سرطان برد. او در صحنه شهرسازی و معماری نقاط جنگزده، شهرهای اصفهان، تبریز، کرمان، تهران یادگارانی از خود گذاشت و شاگردانی تربیت کرد که اینک نام و یادش را نگاه می دارند. پیش از انقلاب پایان نامه خود را در دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران درباره طرح شهستان و طراحی محور اصلی تهران گرفت. که در زمان خود زنده نشد اما بعد از انقلاب شهرداری تهران با دعوت از وی، میدانی تازه ساخت. سال ۱۳۸۰ با هادی میرمیرانی، حسین زین الدین، کامران صفامنش و بهرام شیردل، گروه معماران پیشرو ایران (گروه شش) را بنیاد نهادند که دیر نماند اما یادگاران خوبی به جا گذاشت.
فرهاد احمدی از سال ۶۰ که سی ساله وارد میدان شد مراکز فرهنگی دزفول، اصفهان و کرمان را ساخت. کتابخانه ملی ایران، بازطراحی میدان نقش جهان و طراحی جامع دانشگاه هنر اصفهان از او یادگار ماند. در ابتدای کار گرایش به معماری سنتی داشت (فرهنگ سرای دزفول) اما با گذشت روزگار مدرن شد، گرچه روح معماری ایرانی را در ساخت هایش نگاه داشت.نگاه مفهومی به فضا، متن گرایی و گرایش به مفاهیم بنیادین معماری پایدار، جزو دغذغه های معماری فرهاد احمدی شمرده شده است.
روزمرگی زنان
سارا ساسانی نمایشگاهی از ۲۵ فریم عکس خود در گالری راه ابریشم برپاداشت که روایت های مستندی از روزمرگی زنان بود.
عکاس پرکار در کتابچه این نمایشگاه تاکید کرد که "رو ْزمرِّگي" با این "روز-مرگي" نسبتی نزدیک دارد "مجموعى از شرايط، بخش عمده اي از زنان كشور را به روز-مرگي يعني هر روز مردن وا داشته است. آن ها روزها را سپري مي كنند و بدون اينكه منتظر آينده اي بهتر باشند، هر روز در خود و روزانه هايشان دفن مي شوند".
بنا به این نوشته: "مجموعى از شرايط، بخش عمده اي از زنان كشور را به روز-مرگي يعني هر روز مردن وا داشته است. آن ها روزها را سپري مي كنند و بدون اينكه منتظر آينده اي بهتر باشند، هر روز در خود و روزانه هايشان دفن مي شوند.آنها راه مي روند،كار مي كنند، مي بينند، مي شنوند اما نمي دانند كه روز بيش از پيش در عمق نااميدي و بي فرجامي دفن مي شوند".
سارا ساسانی در توضیح عکس های خود افزوده: "دفن شدن نشانه مرگ است و اين زنان در تلي از خاك قرار مي گيرند و هر روز بر اثر روزمرگي به روز-مرگي دچار مي شوند. در اين ميان زناني هم هستند كه تلاش مي كنند به مرگ ناشي از روزمرگي گرفتار نشوند".